مخلوق زیبا نجیب و دلربا

دیروز و امروز دو روز فوق العاده بود ! 

به لطف حضور مهندس رضایی نژاد و پدر بزرگوارشون جناب دکتر یحیی رضایی نژاد . 

این دو روز کارگاه پرورش اسب فوق العاده جالب و جذاب و  مفید بود .کلی چیز جدید راجبه  دنیای قشنگ و جذاب  این مخلوق زیبا یاد گرفتیم و از دیدنشون لذت بردیم .بازدیدهای امروز هم فوق العاده بود 

خالص سازی اسب اصیل ایرانی و پرورش اسب و هزینه روی این بخش و صادراتش می تونه خیلی خیلی مفید فایده باشه  

حتی حفظ نژادشون برای اینده ها ! 

اما کو توجه و برنامه ریزی و سرمایه گذاری 

خیلی عالی بود امروز 

خیلی خیلی 

جای همگی خالی ! 

امروز جزیی از بهترین روزهای زندگیم بود 

بچه های گروه عالی بودند ! پدر استاد فوق العاده خوش برخورد و دوست داشتنی و بزرگوار و خود استاد هم که  خیلی خیلی همراه و کمک بود  

واقعا جاتون خالی 

مارجانیکا خیلی خیلی ازت ممنونم که امروزم را به این خوبی به پایان رسوندی 

بسیار تا بسیار سپاس

روز مامان !

مامان گلم!روزت مبارک 

سپاسگذار مهر بی دریغت و صبر بی پایانت

صبورانه نابغه می شوم !!!!!!

می دونی تا به حال خیلی ها ازم تعریف کردن ! به جا و بی جا !‌بعضی هاش به دلم بدجور نشسته کلی ذوق مرگ شدم !!!!بعضی هاش هم کلی منو ترسونده و به جای احساس خوشایند احساس بت پوشالی بهم دست داده و کلی از خودم ناامید شدم که اینی که اینا می گن من نیستم و دارن بزرگم می کنن !!وای ! بعضی هاشم یه گوشم در و یکی دیگه دروازه !!!!  

بعضی تعریفها هم تخریب بوده جا تعریف !بسته به طرفش باز ذوق مرگی و نا امیدی و ناراحتی را تجربه کردم !(تو این مورد اگه طرفم واسم مهم باشه  یا صلاحیت نظر دهی داشته باشه داغون می شم !اگه نباشه و اصلا صلاحیت نداشته باشه !کلی خوشحال می شم !چون این یعنی اینکه کار من اونقدری ارزش داشته که این طرف را به حرف وا داره !!!!!!! 

تو همه ی این تعریف ها ! یه تعریف همگام با تخریب بدجور به دلم نشسته و از وقتی شنیدم هی تو ذهنم تکرار می شه و همه نوع احساسی را توام بهم می ده (ترس نفرت دوست داشتن بد اومدن ذوق نا امیدی .جسارت .حماقت .منطق .صبوری !عجولی !شکست !پیروزی ) 

 

 

این حرفو یکی بهم زد که سه چهار ماهی اونم تو کار باهم آشنا شدیم . در حد همکار منو می شناسه ! تو کارش متخصصه !یکم از زندگی شخصیم می دونه .اینم تو یه چند تا سفر بیرون شهری تو ماشین که از خودمون تعریف می کردیم .در حد همین از زندگی های شخصی هم خبر داریم !!!! 

آدمی که وسواس داره !صبوره و واسه یه کار کوچیک صد بار بررسی می کنه و می سنجده و آخرشم با هزار وسواس کارو انجام می ده !!!  

یه بار تو یه کار سر همین وسواس و از شانسه بدش که من باید پاسخگوی سوالاتش می بودم از بس رو اعصابم راه رفت بهش گفتم :دقت ندارین یا حواستون اینجا نیست !!!! یه چیز ساده که اینقدر پرسیدن نداره ! یه بار جواب دادم دقیق و کامل !‌این پرسیدن دوباره ی شما جز عصبی کردن من فایده ایی نداره !!!! 

با کمال ادب معذرت خواهی کرد و به کارش رسید !!! و دیگه سوالی نکرد !!!

بعد موقع استراحت جلوی همه از من تعریف کرد !!!!!!!!!!! 

فرمودن : 

خانوم ... خیلی آدم رکی هستن و من خیلی خوشم اومد که تو کار وسواسم را بهم تذکر دادن چون واقعا اعصابه خودم هم داشت خرد می شد . بعد رو کرد طرفه خودم و گفت :باور دارم شما خیلی آدم باهوشی هستین و اگر رو صبوریتون یه کم کار کنین بهتون قول می دم نبوغتون مشهورتون کنه !!!!!!! 

منم سر خوشانه پرسیدن چطور ؟ از کجا می گین ؟ 

گفت آخه شما الان به خاطر عجول بودنتون  از یک /بیستم  عقلتون استفاده می کنین و با این سن  این هستین !!!!!!! اگه صبور بشین و  از همه ی ۲۰ قسمت استفاده کنین،  نابغه می شین !!!!! 

--------------------------------------------------------------------

 

عملا منو شست !!! تکوند !!!! رو بند پهنم کرد !!!!! 

خیلی حرفش به دلم نشست !هم زهر داشت هم پادزهر !!!!!!!هم شرمنده شدم هم مست غرور ! 

اهل تلافی نیست و الا می گفتم از دستم دلخور شده بوده خواسته با این حرف منو تحقیر کنه دلش خنک شه !تازه  چون به دلم نشسته پس منظوره بد نداشته !اصلا هم همچین آدمی نیست !!! 

ولی خیلی باحال گفت !!!!!!!!  

 

جواب من اون موقع از روی لجم بود و کلی بچگانه (واقعا عجولم !!!!) 

گفتم: نیازی به نبوغ ندارم دنباله شهرت هم نیستم  !‌همین حدشم زیادی دارم ولخرجی می کنم !!!! من از عجول بودن لذت می برم !!!!!!!!!!( اعتراف : دروغ گفتم !اصلا هم لذت نمی برم !!!!) 

با این جوابم  به همگان ثابت کردم حق با ایشان است !!!!!!!! و نظرشون راجبه من کاملا درست !!!این جوابم  هم دلیل عینی !!!!! 

 

 !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 


سال یهویی !!!

سلام 

خوبی ؟ 

سال نوت مبارک ! 

صد سال به از این سال ها ! 

سال نو هم کهنه شد !می دونم !اما جونم دلت نو و جوون باشه !فدای سرت این روزهای مثل برق و باد! 

منم بد نیستم ! 

امسال واسه من انگار ساله غافلگیریه !تا الانش که این طور بوده !امیدوارم دوست داشتنی باشه مثل ۸۸ ! موقع سال تحویل دلم واسه ۸۸ و اتفاقاتش تنگ شد !‌کلی خاطره ی خوب ازش دارم حتی یه هفته ی آخر سال کلی جالناک بود ! 

یه شبش با نوشین دوتایی تا ساعت ۱۲ شب در به در خرید کادو و وسایل سفره ی هفت سین واسه خانه سالمندان  

یه شب دیگه اش چهارشنبه سوری و شلوغی و جمع صمیمانه و خیلی خوب ! 

ساعت ۵  بعد از چهارشنبه سوری کویر با بچه های دانشگاه و جمعی دیگه که هم خوش گذشت هم جالبناک بود بسیار !!! 

۵ شنبه ی آخر سالم خانه سالمندان و مهمونی خداحافظی سال ۸۸ و بزن و برقص و گروه موسیقی و گریه و خنده و هم نشینی با فرشته هایی که حضور من بینشون واسم نعمت بود و کلی برکت داشت !فرشته هایی که نگاهشون و دستشون پر از مهر بود عطر تنشون بوی یاس می داد .فرشته هایی که چهره شون تداعی کننده ی عشق و خدا بود . من تا عمر دارم دست بوسشونم به خاطر یگانه بودنشون و حضور مقدسشون !  

۸۸ تمام شد با همه ی خوبی هاش ! 

 و ۸۹ آغاز شد !!!!  

مثل هر سال شروع نشد !متفاوت بود ! 

صبحش ساعت ۵ صبح بیدار شدم ! قرار بود به کار هام برسم ! برنامه داشتم از ثانیه ها هم استفاده کنم ! اما دوباره خوابیدم ! خواب را ترجیح دادم !!!!!  

مهمانی جالب روز دوم خانه ی یکی از فامیل ها و دیدن ۴ تا نی نی نو رسیده تو یه روز !!!! 

برنامه ریزی یهویی و قرار ساعت ۵ صبح واسه صبحانه و دو و ورزش !!!! 

نشستن تا ساعت ۵ صبح و جلسه ی خودمانی با حضور من و پدربزگ و مادربزرگ صحبت از گذشته و حال و اینده و بعد هم یه راست لباس پوشیدن زدن بیرون  و کلی خوش گذرانی و شهر گردی تا ساعت ۱۲ ظهر و تنها اتفاق نا خوشایند گیر کردن  یهویی و بی هیچ دلیل لنز دوربین و عصا شدن دستم تا آخر عید و بی دوربینی و بی عکسی !!!!!!!!!!!!!(من دوربینمو می خوام    !!!!!!!!!!!!!!) 

روزهای عجیب پذیرایی دو طبقه ایی ! (همت مضاعف ! کار مضاعف !!!!!!!!!!!!!!) (دایی خان نبودن ! ما هم طبقه ی خودمون هم مادربزرگ اینها را سرویس می دادیم !!!!! هم زمان !!!!‌تو راه پله ها در حال رفت و امد تند تند !!) 

ظرف شستنی که از روز اول عید گریبانمون را گرفت تا امروز هم ادامه داشته !!!(امیدوارم تا پایان سال ادامه نداشته باشه !!!!) 

ساعت ۵ صبح هم قراره با  ۴ تا دیگه بریم کوه و صبحانه و ورزش !!!!!
۸۹ هم تا الانش بدک نبوده !  

کلی فکر و طرح و نقشه و ارزو جدید دارم !منتظرم تعطیلات تمام شه برم دنبالشون !!!!! (تا الان بیشتر ساعات این تعطیلات را یا خواب بودم یا گردش !‌هیچ کاره مفیدی انجام ندادم و یه قدم هم واسه برنامه هایی که واسه عید ریخته بودم برنداشتم !!!!!!  

زرنگ شو دختر !‌دیر بجنبی همه چی تمامه !!! 

 

مارجانیکا شکرت !!!!! 

 

پ.ن: امسال حواستان را بیشتر جمع کنید !!!!!!‌واسه منم بیشتر دعا کنید !‌ (دعا کنین زرنگ بشم بیفتم رو قلتک و کارهام را انجام بدم !)

پ.ن:امسال فکر کنم خبرهای خوب خوب هم داریم ایه چند تا !!!!! اگه خدا بخواد .من که دلم لک زده واسه یه عقد و عروسی نزدیک !!!! 

پ.ن: من خوشمه !شما هم خوش باشین !!!!!!!!!!! 

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 پ.ن: امسال را ما واسه ی خودمان ساله یهویی نام گذاری می کنیم به خاطر اینکه تا همین لحظه بسیار غافلگیرمان کرده و ما چون عاشق غافلگیری هستیم و از روزمرگی بیزاریم و همگان هم اعتقاد دارند ما نیز آدم غافلگیر کننده ایی هستیم !!! لذا امسال را ساله یهویی نامگذاری می کنیم !!!!!!!!!! 

به امید غافلگیری  و شادی شما در این سال


 

سال نو مبارک

با کلی آرزوی خوب و دوست داشتنی واسه همه ی آدمهای خوب و دوست داشتنی این آسمون زمینی 

سال نو همگی پیروز و مبارک 

 

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

دل خواسته ها +...

با من نیست ! درست مثل من که با هیچ کس نیستم ! 

  

 

دلم غافلگیری می خواد ! یه حیوون خونگی می خواد ! یه پرنده یه همستر یه لاک پشت یه اردک من دلم فضای دو نفره می خواد ! من دلم یه هیجان می خواد.یه کار جدید که در گیرم کنه اساسی و یا از نظر علمی یا از نظر پولی حسابی باشه (یکی اش هم باشه کفایت می کنه ! دو تاش باشه چه بهتر !!!!) 

 

من دلم بحث داغ می خواد !من دلم خواب می خواد ! خواب دیدن می خواد  

 

من دلم خیلی چیزها می خواد ! 

 

 

من دلم مارجانیکا می خواد . 

 

 

 من دلم می خواد یه جور بشه که اینجوری نباشه  

 

من دلم هوای خواستن دارد و تو ای کاش مرا می فهمیدی  

 

من دلم زمستون سرد می خواد !برف می خواد بارون شر شر می خواد . 

  

من دلم رفتن می خواد ! من دلم یه عالمه غر غر می خواد و یه نفر که بشینه تا هر وقت من خواستم به غر غرام گوش کنه !‌مهربون باشه در ضمن !!!!

 

دِهَ!!!!!!!!!!!!!!!چه دختر لوسی شدم من !!!اه اه اه !!!!!! 

  

------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

ماجراهای مزرعه ی ما !!!!! 

 

 

با اینکه تو مزرعه خیلی خسته می شیم مثل یه کارگر به تمام معنا بیل می زنیم و کار می کنیم اما همه ازش لذت می بریم و برامون جالبه  

 

اول صبح ! بیل رو شونه بدو بدو تو مزرعه به صف !!! 

بعد بیل ها  فرو تو زمین بدو تا آخر مزرعه برگرد و بیلت ر ا بردار و خبر دار   ! گوش دادن به صحبتهای استاد و بعد با تراکتور شخم زدن زمین !!!!!  بلافاصله بعد شخم  بدو بدو با بیل کلوخه ها را نرم کردن و سخت و سفتهاشو   با دست جمع کردن و ریختن از کرت بیرون !!! بعد با بیل مرز بستن !!!! 

بعد شیار کشیدن و  بذرپاشی !!!!و بعد روی بذر ها را پوشوندن !!!!!! 

بدو بدو برو اون سر مزرعه با بیل  جو ی ساختن گود کردن و سد کردن و باز کردن و هدایت آب به سمت کرت !بعد پر شدن یه قسمت کرت بستن سرش !باز کردن سر دیگش و هدایت آب به بقیه قسمت ها !!!!!! در پایان بیل رو شونه ناظر تمام مزعه و خرسند از این همه کار و در رفتن خستگی با دیدن کرت هایی پر از آب !!!! 

همه ی همه اش دسترنج خودمونه !!! 

 

امروز گلرنگ و آفتاب گردان و کلزا و باقالا و اسفناج و ماش و یه چی دیگه که اسمش یادم رفته کاشتیم  

پاهام داره ضعف می ره از خستگی !!! 

 

من عاشقه رشته ام هستم و برام خیلی مایه ی افتخاره که این کار ها را انجام می دم (ما علاوه بر این کارها کلی کار دیگه هم انجام می دیم !‌تو آزمایشگاه !پشت کامپیوتر و با نرم افزار و رو کاغذ و تو نقشه !!!! ولی من عاشقه (صحرا و ژنز) و (مزرعه و کشت و کارم  )

اما خداییش بیل زدن خیلی سخته ها کمرم درده !!!!!

تصمیم کبری !

سلام !
من امروز کلی غافلگیر شدم !
کلی خوشم بوده !
بچه های گروه به قوله دکتر ج (کمیته پژوهشی !!!!!) واسم یه کتاب ایران خریدن! عکس های کل نقاط دیدنی ایران را داره !‌ 

کلی غافلگیرم کردند ! قشنگی اش به اینه که همشون روش را امضا کردند ! 

من خوشحالم و خوشبخت به خاطر داشتن همچین همراهان و همنوردانی !!!
هوراااااا !
دستشون درد نکنه !
حس قشنگی دارم امشب ! به پاس لطف و بزرگواری و محبت بچه ها !!!!!
 

امیدوارم این گروه به هدفهای خودش برسه  

 

 

---------------------------------------------------------------------- 

روزی اگه تصمیم به خودکشی گرفتم  دماغم را می گیرم و صبر می کنم تا خفه بشم !!!! 

می دونی چرا این  راهو انتخاب می کنم ؟

چون این تنها روشی که اگه واقعا تصمیم مردن داشته باشی می کشدت ! یکم که نگه داری اگه مصمم نباشی نفس می کشی دوباره!!!!! 

تو این روش هم خدا نمی تونه منو تو برزخ نگه داره ! چون من با ارادم تصمیم گرفتم زندگی ام را پایان بدم !و این جزیی از ارادمه و خدا باید بپذیره من مختار بودم تو انتخاب سرنوشت خودم !تازه این روش جنون آنی و تصمیم از سر زیر دل زدن خوشی ها بر نمی داره !!!باید تو تصمیمت مصمم باشی و واقعا خواستار اینکه به زندگی جسمت پایان بدی !!!!! 

همین !!!! 

اینم از تصمیم کبری من !!!!!

تولدی دیگر!!!!

 

 

من !!دوباره متولد شدم!!!! 

تولدم مبارک !!! 

------------------------------- 

خستگی ماههای اخیر امروز خودی نشون داد ومنو خواب کرد!!! خیلی چسبید طوری که دلم نمی خواست ازخواب بیداربشم ! 

درد دل امروز با استاد کلی سبکم کرد.  

امتحان امروز هم اونطور که می خواستم نشد اما بد هم نشد ! 

امیدوارم این ترم معدلم ۱۸ به بالا بشه ! امید به خدا 

سردر گم !

می دونی ؟ 

من خودم هم نمی دونم !
گاهی احساس می کنم خوابم !  

گاهی احساس می کنم تو ی دالانم ! دالانی که بین دو تا زمانه که من تو هر دوش حضور دارم و می فهمم که غیر عادیه اما قابله توضیح و تفصیر هم نیست !
دالانی که نمی شه توش موند چون احساس خفگی بهم دست می ده و فقط می شه دوید تا ازش خلاص شد ! 

گاهی یا بهتره بگم بیشتر وقتها دلم واسه خودم تنگه !ازسر خودخواهیه می دونم اما چه کنم که دلتنه خودمم !  

تازگی ها یه حس بد داره تو ی من ،در درون من جون می گیره و ریشه پیدا می کنه حس بدبینی یه کوچولو هم نهال حسادتم  این وضع واسش پیش اومده !
واسه  سرکوبی نهال حسادت نهایت تلاشم را می کنم .اما حس بدبینی هر روز داره قطور تر می شه هر روز داره بیشتر جون می گیره و ریشه هاشو تو  روح و جوونم می دوونه !
می دونی که همه ی این خصایص و داشتن و همراه بودنشون با من آزارم می ده ! 

دردم می گیره اما چه کنم که تیشه ام سرش کج شده دیگه کاری ازش بر نمی یاد !
 

نیاز دارم یه تغییر اساسی تو زندگیم پیدا بشه !‌کاش زود تر خونه آماده می شد ! این جا تنگی و وسایل در به در و همراه نبودن خیلی چیزها و موکول کردن خیلی کارها به بعد از تمام شدن خونه دیگه خستم کرده و حوصله ام را سر برده !‌  

نیاز خیلی شدید به اتاقم دارم واسه دنج کردن حداقل یه گوشه از این خاک مارجانیکا !‌ 

قبلنها خیلی دور خیلی نزدیک من یه خلوتگاهی داشتم واسه دلتنگی هام واسه با خود بودنم واسه مرور  خود بودنم !‌از وقت از دست دادن خلوتگاه بیشتر واسه خودم دلتنگ می شم !
اون موقع ها فقط چشمام فضول بود و حرف دلمو با نگاش واسه بقیه تفصیر می کرد حالا نه که دیگه خلوتگاهی نیست واسه خود بودنم زبونم هم  راه افتاده و حرفه دلمو  پیشه همه برده ! 

اون روزها یه دوستی داشتم خیلی خوب بود ! (دلم یه دوست همین جوری می خواد .بدون توقع .بدون احساس بد .بدون کلک !اجازه می داد خوب یا بد خودت باشی !‌اگه هم این جوری نبود لا اقل فکر من راجبش این بود !‌اون موقع من شاد تر بودم . بهتر بودم !‌خودم بودم !حرفمو فقط واسه یکی می زدم ! از احساسم حرف می زدم . (بی انصافیه بگم فقط یه دوست این جوری داشتم سه تا بودن کلا من باهاشون اینقدر راحت بودم ! واقعا دوست جونم بودن !) 

اما حالا حرفام طبقه بندی شده مثل دوستام !   

آقا قبول نیست !‌من این طوری بودن را اصلا دوست ندارم !
اما خب شرایط اینطور می طلبه !
همه سرشون به لاکه خودشونه !
دایی خانم که سرشون شلوغ شده و بعله !‌از اون خبرها ! آخی عزیزم !‌بعله !‌ما دیگه دایی خانم واسه خودمون تنها نداریم ! 

رفیق و مفیق هم تا دلتون بخواد داریم کلی هم باهم خوش می گذرونیم  و به تفریح می پردازیم اما خوب رفیقم ! رفیقه دیگه !‌زندگی داره !‌شوهر و دوست پسر و دغدقه داره دیگه !(عزیزم یه دوستام تازگی ها عقد کرده!‌خیلی خوشمان شد .کلی ذوق کردیم ! یکی شون هم خاستگار واسش اومده توپ !‌عالی ! اگه خانواده ها اوکی بشن  ! یه عقد افتادیم انشا الله !‌) 

سن ها داره می ره بالا و هر روز باید منتظر خبر خوشحالی بود !!!! 

یه رفقا به من میگه تو توقعت از زندگی بالاست !  نمی دونم ! تحصلات عالیه (حداقل فوق و یه کار درست و در مون یا حداقل زرنگی و فعال بودن و یه خانواده ی فوق العاده روشنفکر و ایده آل یه قیافه ی معمولی در حد نرمال و قد از ۱۸۰ بالاتر ( نمی خوام کوتاه تر از دایی و داداشی و بابا باشه !حتی بلند تر باشه بهتر تره ! ‌)و دارای صدا ی خوش (نه واسه آواز خوندنا !‌بدونه  لهجه و خش و گرفتگی !‌یه صدا که حرف که می زنه به دل بشینه !‌آدم هی دلش واسه صداش تنگ شه !‌این طوری دوست دارم !‌)اخلاق خوب و شوخ و خوش بر خورد و اجتماعی و یه ریزه هم شیطون ! با منطق در حد تیم ملی و حرف آدم بفهمه و تعصب کور  نداشته باشه و خصیص نباشه و بد دل نباشه و من و ایده هام و کارهام واسش مهم باشه و  همراه باشه و  اهل سفر باشه و با حال باشه یه سری خصوصیات خوب دیگه که حالشو ندارم بنویسم  و  خوب باشه در کل دیگه ! اینها توقع زیاده ؟؟؟؟؟؟؟ 

دیگه واسه یه زندگی معمولی این خیلی  کمه به نظرم ! 

تازه واسه خودم هم یه حداقل هایی دارم  که باید حتما بهش برسم مثلا یه کار پر در آمد و فوق و ...... 

 

واسه همین چیزها به من می گه پر توقع تازه می گه همه ما اگه تا لیسانس ازدواج کنیم تو تا دکتری همین طور مجردی !(منم بهش گفتم چه بهتر !‌هر چند ازدواج خوبه ! اما خوبش خوبه !!! اگه قراره ازدواج خوب نکنی ! بهتره اصلا ازدواج نکنی !‌نه ؟)  

به خاطر همین هشدار ها من دو تا برنامه ی ده ساله  واسه خودم ریختم ! 

یکی اگه فرد مورد پسند ما را مارجانیکا سفارشی واسمون از آسمون بفرسته !‌ 

یکی اگه تا همیشه مجرد باقی بمانیم 

هر دو تا برنامه را هم دوست دارم !چون هر کدوم یه ویژگی هایی دارن که اون دیگری نداره !  

فعلا غم و غش من  کار و پوله اما مگه بقیه اینو می فهمن ! 

همون رفیقه حکیمم فش فانتیزی زیاد بارم می کنه !‌اما گوش من بدهکارش نیست !
به قوله خودش گوری که ما سرش گریه می کنیم مرده توش نیست !!!!     

بی خیال این حرفها فعلا تا بعد

کلاس صخره نوردی را هم از این ماه نمی رم چون به مچ   آسیب دیدم خیلی فشار می یاد و کلی ازارم می ده !‌واسه همین فعلا تعطیل تا یکم بهتر بشه !
مسابقات آماتوری تیر و کمان دانشگاه هم کلی باحال بود !‌چقدر داور و مربی منو تشویق کردن !‌نصفه  کله امتیازها واسه کسی که تا امروز حتی تیر و کمان از نزدیک ندیده بود  خیلی عالی بود و چقدر تشویق کرد که برم ابشار پیشش کلاس و تاکید کرد ۲ ماهه می ری مسابقات !  

نا گفته نمونه وسوسه هم شدم برم اما الان اصلا وقت نمی کنم ! 

ترم دیگه هم تصمیم دارم  مرخصی بگیرم کلاس زبانم را یه ترم عوض کنم و برم یه جا دیگه که اگه اونجا بهتر بود برم دیگه همونجا !!!!  

واسه فوقم نمی دونم رشته خودم شرکت کنم یا تغییر رشته بدم برم محیط زیست یا خاک و پی  یا آب !‌هنوز سر در گمم رشته خودمو خیلی دوست دارم اما اون سه رشته ی دیگه موقعیت کاریش بهتره ! باید زود تصمیم بگیرم !‌اما سخته !خیلی سخته ! 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------  

آقا !‌من سر درگمم !‌از حرفام هم معلومه !‌من می دونم چی می خوام نمی دونم چه جوری بهش برسم ! 

من دارم از این کشور از این مردم از این وطن زده می شم !
قبلا فکر رفتن آزارم می داد !اما الان فکرم داره به سمتش می ره ! راهنمایی استادمون بیشتر وسوسه ام می کنه که حداقل واسش تلاش کنم !‌ اما می ترسم !من از غربت و نگاه بیگانه می ترسم ! واسه همین ترسم هست که اولویتم موندنه !‌ 

من نمی خوام برم مگر اینکه مجبور بشم و دیگه چاره ایی جز رفتن برام نمونه ! 

 

من واقعا نیاز دارم با یه سری آدم یه رنگ و یه رو و پاک و خیر و کار درست رو به رو بشم از بس آدم بد دیدم از بس آدم دو رو دیدم واسه همین بد بین شدم ! واقعا نیاز دارم !
آیا کسی هست ؟ 

هر کی خوبه و یه رو دستش به هیچ جا بند نیست !‌هر کی هم دستش بنده رو سیاهه ! 

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

داشتم دنباله یه کتاب می گشتم دو سه تا کتاب دیگه پیدا کردم که خیلی  ازشون درس گرفتم ! 

هم از خوده کتابها هم از کسانی که بهم هدیشون کرده بودند !
با اینکه با اون افراد دیگه  رابطه ندارم و نمی دونم در چه حالند و با اخم و دعوا رابطمون بهم خورد (سر یه سو ء تفاهم مسخره و شاید بشه گفت به جا !)اما کلی یادشون کردم از اینکه یه زمانی تو زندگی من حضور داشتن و الان این کتاب ها و خودشون جزیی از زندگی من شدن و باعث شدن من عاقل تر و پخته تر عمل کنم !
تازه کیتی دختر آتیش پاره را هم یهو یافتم کلی خندیدم !!!! عجب دختریه ! با اون آرزو ها ی جالب و کودکانه و درسهای عمیقش !‌شانسی و بدون هیچ فکری کتابو انتخاب کردم واسه خنده و یادگاری اما بعدش فهمیدم انتخاب به جایی بوده !‌ 

ممنونه مارجانیکام ! هر لحظه و همیشه ! 

و ممنونه همه ی کسانی که اومدن تو زندگی من !‌نقشه خودشونو بازی کردن و بهم درس دادن و یه یادگاری و یه خاطره واسم گذاشتن و رفتن !‌خاطره هایی که همش شیرینو یاد آوری و مرورش واسه من خوشحال کننده است ! حتی لحظه های تلخش !‌چون الان دارم نتیجه شو می بینم و از این نظر خوشحالم !‌خیلی خوشحال !
 

و ممنونه لحظه های زندگیم که فرصت تجربه ی این همه اتفاقو بهم دادن .

و در آخر ممنونه خودم که اینها همه یادش مونده و منصفه و می تونه عادلانه قضاوت کنه و کیف می کنه از لحظه لحظه ها ی موفقیت و شکست زندگیش !  

می دونه هر روز می شه یه شکست را جبران و یه پیروزی و موفقیت را تکرار کرد !‌  

 

من پویایی و حرکت به جلو خودم را دوست دارم ! من خودمو خیلی زیاد دوست دارم و کسایی که کمک می کنن این خوده من بهتر بشه را هم دوست دارم !  

ممنون دار و مدیون همشون هم هستم    

 

 


دنیای وارونه !!!

سلام!
خوبید؟ 

 

موجود عجیبیم !‌الان رسیدم خونه . خستمه . فردا امتحان دارم . باید واسه فردا مطلبمو تکمیل کنم . می خواستم بخوابم  . 

گفتم مطلبو سرچ می کنم و می خوابم . تو حین گشتن دلم واسه وب نوشتن تنگید .بی خیال خواب و مطلب و امتحان نشستم دارم می نویسم !
دنیای وارونه اینو خوب می دونه !!!!!!!!!!!!!!  

--------------------------------------------------------------------------------------------- 

دنیای وارونه اینو خوب می دونه که وقتی زمان می گذره و تو ساکن می مونی میل به عقب کشیدن پیدا می کنی هی پرت می شی تو گذشته و سعی می کنی مثل گذشته رفتار کنی اما تو دیگر آن نیستی که قبلا بودی !
کتابی را که باهاش خودتو پیدا کردی را دوباره مرور می کنی نت بر می داری و جمله هاشو تکرار می کنی .آخه یه چیزی گمه ! می خوای که پیداش کنی اما  

دنیای وارونه اینو خوب می دونه که پیدا شدنی نیست ! 

دوست داری مثل کتابه  بشه . مثل کتابه زندگیت رقم بخوره !‌اما نمی شه !‌ 

  نمی شه که بشه !‌  

این  منو می خندونه . 

این دنیای دیونه ی وارونه منو دیونه ی خودش کرده !  

بر می گردی از همون جایی که گم شدی دوباره سعی می کنی خودت را پیدا کنی .این تلاشت قابل تقدیره !!!!! اما منو می خندونه !

جهان بینی جدیدم راجبه زندگی و مرگ  جالبه !‌اینجا نمی نویسم چون ایده اش را می خوام به نام خودم ثبت کنم !‌( می بینی واسم مهم شده پر رنگ شدنم ! اول من ! فقط من !!!بعد از من !!! من من من من من من من من من من !!! میم و نون خالی که الان دارم پر از خود خواهی اش می کنم .پر از من !!!!!!)   

از خود خواه ها متنفرم . پس چرا می خوام کسی بشم که ازش متنفرم ؟ 

نمی خوام خود خواه بشم می خوام  نظراتم ایده هام به نام خودم ثبت بشه می خوام بدونن این یارو که این ایده را داشت منم ! اگه مهم شد بودنن من اینو گفتم !
مگه مهمه ؟ 

نمی دونم ! 

بی خیال حالا یا هست یا نیست اما دوست دارم به نامم ثبت شه !‌همین ! 

فکر کن همه ی دنیا شناختنت و  با اید هات آشنا شدن و قبولشون کردند بعد؟  

خوب جاودانه می شم  !
کجا ؟ تو این دنیایی که خودش محل گذره و جاودانه نیست !
هان ... راست می گی زدی به هدف اما .... 

(مقدمه ی جهان بینیم از همین گفتگو با خودم شروع شد .مثل دیوونه ها روزی صد بار با خودم حرف می زنم . خودمو دعوا می کنم . با خودم بحث می کنم . لج می کنم و قربون صدقه ی خودم می رم و تشویقش می کنم و نازشو می خرم . جز من مگه من کیو داره ؟؟؟؟)  

دنیای وارونه اینو خوب می دونه : 

تو یه چیزی می گی که همه می شنوند . ساده می گی و ابهامی نداره بعد می پرسی از تک تک شنونده هات   که منظورت چی بوده   هر کدوم یه برداشتی کردند !!!!! 

وای به حاله اینکه مبهم هم بحرفی !!!!!! 

 

جهان بینی جالبه . این که نسبت به مرگ و گناه و عقل و فهم یه دیده منطقی پیدا کنی جالبه .  

جهان ترجمه شده با عقل ناقص مثل کتابه قطور و تخصصی است که سعی کنی طوری ترجمه اش کنی که بچه ها از خوندنش لذت ببرند و بفهمندش . اسم کتاب همونه اما خدا می دونه چه قسمتهایی اش فاکتور گرفته شده که قابل فهم بشه . دیگه اون کتاب همون کتاب نیست !!! 

اما خوب باید طوری باشه که بچه ها بفهمندش ! وصف حال ماست ! 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------- 

دنیای وارونه  اینو  خوب می دونه که مسخره ترین کار دنیا جدی گرفتن زندگیه !!!!!  

------------------------------------------------------------------------------------------------  

  دنیای وارونه  اینو خوب می دونه

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم  مرحمت فرموده ما را مس کنید !!!!!!!!!!! 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------  

 دنیا وارونه اینو خوب می دونه که دلم واسه کلاه قرمزی و پسرخاله و پسر عمه زا و جیجیلی و آقای مجری تنگیده .تو عید تنها دل خوشیم ساعت 20 .کلاه قرمزی بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 پسر خاله را خیلی خیلی دوسش دارم . بچه با حالیه !
مگه چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! 

-------------------------------------------------------------------------------------------------- 

آخی ! د لم واسه پدیده بودنم و نوشته های خودنویسانه ام تنگیده ! وای ییی 

باید  به زودی خود را از دلتنگی رهانیده و دوباره داستانی را روایت کنیم که داستانها ی ما بسیارند .  

-------------------------------------------------------------------------------------------------- 


پرنده،لب تنگ ماهی نشسته بود و به ماهی نگاه میکرد و میگفت: سقف قفست شکسته،چرا پرواز نمیکنی؟!
با خودم فکر میکنم که چه قدر پرنده در اطرافم وجود دارد، و من چه قدر ماهی هستم!
اطرافیانم مدام میگویند از قفس سرشکسته ی وابستگی به تو،بیرون بیایم.اما من میدانم بیرون آمدن همان و مردن همان!

آخر یکی نیست به این پرنده های دلسوز بگوید کجای دنیا ماهی میتواند بدون آب زندگی کند؟! کجای دنیا؟!!!!! 

 

 

این متنو خیلی دوسش دارم !(تو یه مجله خوندم )
 

  

شاید واسه یه مجله ی مربوط به جوان مطلب بنویسم از همون نوع پدیده ! یه پیشنهاد داشتم اما وقتشو ندارم . و الا حتما این کارو می کردم .  

نوشتن واسه یه مجله باید جالب باشه ! یه ماجراجوییه !!!! 

خودم دوست دارم تو چلچراغ بنویسم .اما تا امروز دنبالش نرفتم .شاید برا تابستون رفتم . !!!!!! 

 

یعنی می شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

--------------------------------------------------------------------------------------------------- 

من نمی دونم چرا این روزها خوشمه الکی !!!! 

الکی الکی می خندم ! و هی شیطنت می کنم .  

-------------------------------------------------------------------------------- 

بهش گفتم می دونی پینکیو کی بوده ؟ 

گفت : منظور  

گفتم :  اون آخر آدم شد و تو هنوز آدم نشدی !!!!!!!!! 

 

مرد از خنده !!!!!!!!!!!!

 

----------------------------------------------------------------------------------------------- 

ازم پرسید سر این درس ، درس دیگه را می فهمی ؟حواست پرت نمی شه ؟ 

گفتم نه  .زبانم هم همین طوری خوندم (سری تکون داد به علامت تایید و اینکه خوبه ) ادامه دادم :FAil   شدم .  

مرد از خنده !!!!!!!!!!!! 

---------------------------------------------------------------------------------------------------- 

فعلا تا بعد