دلم تنگ شده برای ترس از دست دادنت !

دلم سخت تنگ است ،برای روزهای گذشته برای حضور پر رنگت در عمق نگاهم ،دلم برای لبخندت ، لمس دستانت ، گرمی وجودت ، صدای دلنشینت تنگ است ، بیش از 10 روز است که رفته ای ،پر کشیده ای به آسمان ، جسم بیجانت هم آغوش خاک شده و دل من رنگ ماتم گرفته ، دل تنگت هستم بی وفا ، دل تنگ حضور  دو نفره ، دل تنگ مسافتهای  کوتاه ،دلتنگ صدای کمکم کن خدا ،،من دلتنگ دل باختم در نبودنت ،دلم را به قضا و قدر و سرنوشت باختم ، راضی شدم به خواست خدا اما سخت است باور نبودنت ،سخت است نبود ترس از دست دادنت ،از دست دادمت ،آسان تر از آن بود که انتظارش را داشتم ، راحت تر از تصور  از دست دادنت بود ،رفتی با هزاران خاطره خوش ،با یادی که  نبودت را سخت ناباورانه جلوه میدهد ، گویی سالهاست تو را در جایی جا گذاشته ام و هر روز منتظرم پیدایت شود ، پیدایت کنم غرق بوسه ات کنم چنان در آغوشت کشم که نتوانی  دیگر هرگز حتی برای دقیقا ای ترکم کنی ، دوستت داشتم ، دارم  و خواهم داشت .

من و بابا امیر و امید یه طرف ، سرطان و پزشک و مرگ یه طرف ، جنگ تن به تن نیس اما جنگه !

از دیشب تا به حال یه حس عجیبی دارم ، امید را از خودت یاد گرفتم که تو اوج درد می گفتی خدایا کمکم کن و خدایا شکرت ، دیشب که رفتی تو کما و همه می گفتن دیگه امیدی نیس ولی هنوز تمام نیس ، بازم خدا را شکر کردم که میشه به ام یجیب تکیه کرد و امید داشت به کرم خدا ، از دیشب تا به حال لحظه ای نیست باهات حرف نزنم ،  می دونم ترسیدی و دوست داری کنارت باشیم ، من کنارتم ، کما چیز بدی نیس اصلا ازش نترس ، احتمال داره همین باعث شه سرطان کوچ کنه و بره ، من و شما به هم قول دادیم سرطان را شکست بدیم ، با امید ، با بغلهای انرژی زا ، با توکل و نزدیکی بیشتر به خدا ، هر وقت تو خودت می رفتی می گفتم  ادم تا زنده است باید تلاش کنه و می گفتی باید به خدا نزدیک تر بشم و من غرق میشدم تو بزرگیت ، تو خوب بودنت ، دلم تنگ شده برا شب نشینی ها ،برا حرفهای پدربزرگ و نوه ای ، برا بیرون رفتن ها ، دستهاتو گرفتن ، بوسیدنت ، من هنوز امید دارم ، امیدت را از دست نده ، مبارزه کن ، قول سرطان را ما باید شکست بدیم ، یک سال پیش گفتن تمامه ، رهایش کنید ، من و شما رو عهدمون می ندیم ، شما با امیدت ، من با امید شما ! دلم برا قرآن خوندنت ، برا استقبال مهربونت موقع رسیدن به خونت ، خونه بدون شما و مادربزرگ خونه نیس ماتم کده است ، مادربزرگ همه زندگیش شمایی ،  بچه وحیدو دلت نمی خواد ببینی ؟ بجنگ ، تو تب مالت هم شکست دادی ، این که یه سرطان احمقه !  بجنگ ، سرطان اخرش کم می یاره مطمئنم در مقابل امیدت و مقاوتت ،فقط تسلیم نشو ، درد کشیدن سخته ولی تسلیم نشو ، من منتطرتم ، خونتون ، مادربزرگ ،بقیه فامیل ، ما همه دوست داریم ، ازبس ماه بودی ، مهمون نواز ،از بس لطیف بودی از بس دریا ، عاشقتم ، بهت امید دارم ، امیدت را از دست نده مبارزه کن ، نشون بدیم ایمان به خدا و شکرش تو همه لحظه ها معجزه می کنهتلاش کن و تسلیم نشو . دوستت دارم  عاشقونه . بوس بوس