سلام !
من یه مدتی حس نوشتن ندارم
حال نوشتن هم ندارم
وقت نوشتن هم ندارم !
نیاز به ریکاوری دارم !
----------------------
وا ه واه وا ه ! خسته شدم از بس این چند هفته تیکه و کنایه شنیدم و هی بهم گفتن قدرت جذبت بالاست !!!و هی تیکه هایی شنیدم که حالمو بهم می زنه !
ما نمی دانیم نداشتن ظرافت های زنانه را بپذیریم یا قدرت جذب بالا !!! (هی راه به راه به ما می گوین مارجانیکا در خلقت شما دچار تردید بوده و صفات پسرانه دارید و اخلاقتان مردانه است !!! هر چند که ظاهرتان زنانه است اما دارای ظرافتهای زنانه نیستین !!!)
جالب است !!!
--------------------------------------------------
چه باحلا بود در عین ناباوری و دور از انتظار بودن از یه شخصیت مغرور و غد شنیدن :
هر چه شما بگین !!!
کلی تعجب کردم و در عین حال که خوشم شد اما ترسوندم و ترسیدم و احساس یه جوری بودن کردم !
بابا عجیب بود !!!!
---------------------------------------------------------------------
چه قدر کویر مصر خوش گذشت.چقدر ستاره ها خوشگل بودن .چقدر دیدن شهاب سنگ وقتی تنت به تنه سرد ماسه ها تکیه داده لذت بخشه
واو !
مارجانیکا شکرت
عجب عظمتی و عجب قدرتی
بر آن شدیم تا گواهینامه ی پایه ۱ نیز بگیریم .ازبس از راندن اتوبوس کیفور شدیم !( کنسور اعتماد به نفسم دقت کردی ؟) ! فیلم هاشو که نشون دایی دادم تا چند هفته هی می گفت باس درایور اومد ! باس درایور ،ال کرد بل کرد !
چقدر زود آرزویمان بر آورده شد . دلمان می خواست چند روزی را با یه خارجی به سر کنیم با او به گفتمان نشینیم و مانده بودیم چگونه که در این سفر و همراهی دنیل با ما و هم صحبتی با او به این آرزویمان رسیدیم و چقدر به اون طفلی زبان بسته ما خندیدیم ، از دست بچه های گروه که هی حرفهای او را الکی و به مسخره ترجمه می کردن و اون طفلی مونده بود ماها چرا اینقدر می خندیم ! چقدر وقتی نظرشو راجبه بچه ها پرسیدیم و من گرم صحبت بودم و اومد تو صورتم و با انگشتش منو نشون داد و گفت u very kind خندیدم و ذوق کردم و بیشتر وقتی راجبه سر پرست گفت خیلی عصبیه ! و بیشتر ازاون وقتی دور از چشم سرپرست شروع کرد رقصیدن .چقدر بامزه می رقصید . یا شب که واسه شام اومد تو چادر ما و چه با اشتها غذای ما را می خورد و چقدر از همه چی متعجب بود و همیشه دهنش باز بود و صورتش شکل علامت سوال (ی ا اونجا که تو ظرف یه بار مصرف به جا لیوان بهش نوشابه دادی و مونده بود این دیگه چیه !!!!)
چقدر دلم می خواست بدونم وقتی بر می گرده سوئد چی واسه دوستاش می گه !
بهش گفته بودن تو ایران شرایط چه جوریه ! سر سفره یا تو عکس گرفتن هر چی بهش می گفتی یکم بیا نزدیک تر نمی اومد و همیشه فاصله اش را حفظ می کرد و این خیلی واسم جالب بود .سر سفره به فاصله ی یه نفر جا خالی می ذاشت و می نشست !!!!!
۰طفلی تو چادر ما دراز کشیده بود تا بقیه پسرا هم شامشون را بخورن یهو یه پسرا بهش گفت اینجا چادر لیدی او او او!هاری ! ویک آپ! !!!وای همه پهن زمین بودن از خنده اون طفلی هاج و واج ما را نگاه می کرد !)
(ـوای هیچی بامزه تر از اون نبود که واسه کم شدن سوزش گزیدگی صورت یه بچه ها نزدیک چشمش اسپره ی یه بچه ها را زدیم روش و مونده بود این چیه و وقتی روشو خوند یه جوری هراسان می گفت این اسپره ایی و نباید می زدی تو صورتت!!!!! من که پهن زمین بودم !!!طفلی نمی دونست اینجا ایرانه!!! )
--------------------------------------------------------------------------------------
ما از اینکه هر جا می رویم اولین صفتی که با آن معرفی می شویم شیطون است متعجبیم !!! صاف و ساکت نشستم یه گوشه می یاند می گن وای معلومه شما خیلی شیطونی !!!
جل الخالق !!!!
------------------------------------------------------------------------------------------------
ما یه مدتینیستیم !
خوش باشین جوونها !