خوبی ماله یه سنه ! بهترین ماله همیشه !!!!!!

جالبترین چیز تو این دنیا می دونی چیه !!!

هر چی هم حرف بزنی و توضیح بدی ،بازم شنونده اون چه که دوست داره را می شنوه !حتی اگر تو اون حرفو نزده باشی !!!!و اصلا آدم نباید بهش توجه کنه چون توضیح بیشتر مساوی با حرفهای نگفته ای که دوست داره شنیده بشه و توحتی ته ذهنت هم بهش فکر نکردی چه برسه بخوای واسش کلمه پیدا کنی و به زبون بیاریش !!!!

کلا آدم ها جالب اند . 

بعضی چیزها ماله گذشته است ! فقط ماله گذشته ! چه دوست داشتن باشه چه تنفر و هیچ راهی برای وجودشون تو حال و آینده وجود نداره که اگر داشت باید انتظارشو می کشیدی !وقتی مسیر زندگیتو عوض کردی یعنی اون احساسهای گذشته دیگه تو زندگی ات اهمیت نداره واسه همینه که می شه راحت ازشون حرف زد.هر چیز تاثیر گذار در گذشته تاثیرشو تو همون گذشته گذاشته و نتیجه اش تو آینده است ! از اصل موضوع دیگه خبری نیس ! صورت مساله پاک شده و فقط جواب حل شده اشه که مونده و یه جای پاک کن .

معلم ریاضی دوم راهنمایی ام را خیلی خیلی دوست داشتم .هر روز به عشق اون می رفتم سر کلاس ریاضی !!!!براش نامه می نوشتم و کلی خاطره باحال با بدری خضرایی داشتم ! بعد از 7 سال از اون زمان تو خیابان دیدمش ! تو نگاه اول شناختمش ! کل گذشته تکرار شد !بهش سلام کردم اونم با همون  نگاه گرم و دوست داشتنی پاسخ داد . بدون یه کلام اضافه از هم جدا شدیم من تا خونه کلاس های ریاضی و خاطراتم را باهاش مرور می کردم . اونو تو اون سن و تو اون حال و احوال دوست داشتم ! دوست نداشتم حال و هوای اون روزهامو خراب کنم .هر کلام اضافه مساوی بود حضورش در آینده و خراب کردنه خاطرات خوب گذشته ام با هاش !!!! آخه یادمه وقتی اومدم دبیرستان یه چند سالی از اون سال گذشت هر چی فکر می کردم  می دیدم خانم خضرایی می تونست خیلی خیلی بهتر از انجه بود رفتار کنه و سال های سال با من در ارتباط باشه !!! اون اونقدرها خوب نبود که تو آینده ام باشه اما واسه یه دختر 13 ساله و تو اون حال و هوا اون بهترین بود !!!!! و من همیشه به یادشم . تو هر سن و سالی یه همچین آدم هایی می آیند تو زندگیت و تاثیرشونو تو اون سن می ذارند و برای همیشه از زندگیت می رند اما یادشون و تاثیرشون ماندگاره !
من معتقدم تنها خوبانی در زندگی ات می مانند که واقعا ارزش حضور در زندگیت را دارند و الا بقیه در یه سن به نظر خوب می آیند . و با گذر زمان ،وقتی بهشون فکر می کنی می بینی خیلی هم خوب نبودند.خیلی بهتر از اونها در سالهای بعد از اون سنین اومدن تو زندگیت که اصلا قابل مقایسه نبودند !
ولی با این حال دوست نداری تصویر خوب آنها در آن سنین را فراموش کنی !


پ.ن:بعضی ها از خوب هم بالاترند .بهترین اند.اینقدر خوب که اصلا نمی شه مقایسشون کرد.اینقدرخوب که نبودنش حتی برای چند ساعت اشکو از چشمای آدم جاری می کنه .دنیا بدون این آدمها ارزش زندگی کردن نداره !و من کرور کرور شاکرم به خاطر داشتن یکی از بهترینها !


پ.ن :5 سال گذشت ! اینقدر به من خوش گذشته که حس می کنم همین دیروز بود !!! میدان امام را یادته ؟

یادته فروشنده چی بهت گفت ؟ من هنوزکه هنوزه از حرفش قند تو دلم آبه !!!!!!!بادکنک خریدن را یادته .واسه 100 تا بادکنک کل شهرو گشتیم !!درختمونو بگو !!!!!

پ.ن:حال می کنم وقتی جلسه ایی و نمی تونی حرف بزنی زنگ بزنم سر به سرت بذارم !!!

پ.ن:

خیلی خوشحالم از اینکه 

تو به دنیا اومدی؛ تو
دنیا فهمید که تو انگار 
نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه
چون که خدا تو رو داده
روز تولدم، برام 
فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده 
تو رو سپرد دست خودم
دست تو گرفتمو 
فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه
اون یه دونه پیش منه
خدا فرشته هاشو که 
نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم
من عاشق کی می شدم
به خاطر اومدنت
یه دنیا ممنون توام


برای کسی که شبیه هیچ کس نیس !

امشب از اون شبهاست که باهات حرفهایی از جنس خوده عمیقم دارم .میم و نون خالی که از وقتی تو اومدی پر شده ،دیگه خالی نیس ! اما دیواره میم و نونم از بقیه چیزهایی که خالی شده هنوز مزه داره اما نتونسته رو طعم تو تاثیر بذاره ! همین طوری چسبیده به دیواره و مزه اش را رو دیواره حفظ کرده و حتی یه ذره اش هم  با طعم تو  قاطی نشده چه برسه مزه اش را تغییر بده  ! که اگر قرار بود موندنی باشه جای تو میم و نون منو پر کرده بودند و خودت و من و زندگیمون ثابت کرده هیچ گذشته و آینده ای نمی تونه ما را از هم بگیره و جای تو را تو قلب و روح و جان من تغییر بده  .دل تنگتم .می دونم که بارها و بارها خوندیم !بارها و بارها از من متعجب شدی و باورم کردی و این بیش از هر چیزت تو  را واسه من یگانه می کنه .انگار تمام زندگی ام انتظار تو را داشتم ! تمام زندگی ام و تمام اتفاقات خوب وبدم دست به دست هم دادند تا قدر تو را بیشتر بدونم .

حمیدم .همسرم .رفیقم .هم بازی کودکانه هام .هم منطق اتفاقات نفس گیر زندگیم . من تو را چون بت می پرستم .هر روز خالقت را به خاطر حضور تو شاکرم .منه عاشق جز تو کسی را فاتح قلبم نمی بینم  . بودند  کسانی که دوستشان داشتم یا دوستم داشتند  اما هیچ کس جز تو درب قلعه سخت قلب مرا باز نکرد یا بهتر بگویم نشکست جنس تو ،جنس ناب تری بود . کمتر خریدنی و بیشتر دست یافتنی بود .نیاز نبود برایت بهایی بپردازم ،غروری بشکنم و حرفی بزنم تو خود همه چیز را انگار که از بری بی هیچ منتی درک می کنی و دوست می داری ..شبهای جدایی ،وقتی قرار است فقط چند روز از هم دور باشیم اشکهایت از آن چشمان زیبای رنگی برایم چون در ارزشمند است می دانم کمتر مردی است چون تو مرد باشد و برای جدایی از زنش اشک بریزد و همراهی کند گریه و بی تابی همسر را . 

مارجانیکا می داند که اگر یه روز یه دقیقه یه ثانیه تو نباشی من خواهم مرد . تو منو زنده کردی . جون دادی . زندگیت را برام گذاشتی . دانشگاه قبول شدم به خاطرم اومدی اصفهان . 

عشقت را با جون و دلم حس می کنم وقتی 4 ساعت برای دیدنم بعد از خستگی کار می آمدی و دوباره 4 ساعت رانندگی سخت و شروع کار  وانگار نه انگار که در راه بوده ای و سر کار و  خسته . 

برای من تو اسطوره نیستی ! جانشین خدایی ! همانی که فرشتگان در مقابلش سجده کردند .برای من تو یگانه ایی ! امیدی ! فردایی ! تنها کسی که بوی تنش مستم می کند .در نبودت پیراهنت را نمی شویم تنها بو می کشم تاکه  دل تنگی ام را امان باشد .  تنها کسی که جز جز چهره اش را حتی چین و چوروک هایش را وقتی چشمانم را می بندم جلوی چشمانم می بینم  . تنها کسی که صبور دردهایم مرحم زخم هایم .داروی تمام بی قراری هایم است . 

حمیدم .عشقم .جوجه ام .بوس بوسی .

تو فقط می دونی و از دلم آگاهی که سعی کردم به همه خوبی کنم. بدی ها و خاطرات بدم را از ذهن همه پاک کنم احساسم  میگه  من هر روز به مرگ نزدیک ترم . که همه هر روز به مرگ نزدیک ترند . اینکه اتفاقی یاده حسین معدنی افتادم 2 ساعت برایش اشک ریختم واسه این بود که الان که اون نیس یکی مثل من که فقط اسمش را شنیده یادش می افته و 2 ساعت تمام برا نبودش و جای خالی اش تو این دنیا اشک می ریزه .اما اگر من بمیرم جز تو و خانواده ام کسی از من یاد نمی کنه .

تو می دونی که خونه تو ادرارم تو آزمایش اخیر و خونریزی بینی  منو اینقدر ترسونده که هر روز امروز و فردا می کنم واسه رفتن پیش دکتر واصرار تو هم برای رفتن به دکتر بیفایده است . راستش می ترسم ! می ترسم خوشی هام با تو رو به اتمام باشه . می ترسم تو را از دست بدم .می ترسم حتی با مردنه خودم تو را دیگه نداشته باشم و من خیلی خودخواهم ! خیلی خیلی !!!ولی من بازم به آینده امیدوارم . می خواهم مادر بشم . می خوام بچه هامو بزرگ کنم .می خوام شادی بچه هامو کنار تو ببینم و می خوام هر روز خوشبخت تر بشم . می خوام دعای خیر بقیه نذاره که من بدونه حس مادر شدن .داماد دار شدن و عروس دار شدن و نوه دار شدن در کنار تو،  بمیرم . من این دنیا را فقط به خاطر تو دوست دارم به خاطر تو آرزو دارم زنده باشم که تو کنارم باشی ! دوست دارم پیریمو با تو ببینم ! پیر باشیم و کنار هم مثل آلان عاشق باشیم . تو دستم بگیری منم سر انگشتات را نوازش کنم !چایی بخوریم و من از قَدیما بگم و تو بهم بگی تو چه چیزهایی یادته منم بگم تو واقعا یادت نیس ؟؟؟؟ تو بگی نه ! من بگم از بس خنگی ! لباتو آویزون کنی و من دلم واست غش بره !!!!دلم آیندمونو می خواد .

ارزومه باهم بمیریم که من بی تو توانه مردنم هم نیست !

عاشقتم .عاشق  .دریای من .دم من بازدم من .نفسم .حمیدم .

مارجانیکا شکرت با همه این اوصاف راضی ام به رضای خودت .اما ترسمو دریاب .محتاجم 

پ.ن: حدود 40 روزه دیگه محرمه ! قراره 40 روز سعی کنم هیچ  گناهی نکنم وعلاوه بر اون  حلالیت هم بطلبم . انگار 40 روز فرصت داری پاک پاک بشی .

امیدوارم همین طور بشه .

پ.ن:تو جنست از همون قهوه های نمکی که من برا داشتنش دلم غش می رفت .قهوه ی نمکی خوشمزه و دوست داشتنی خودم و تن صدات از همون طنین هایی که آدم لحظه به لحظه گوشش دلتنگه  نوازششه .

دیوونتم ! دیونه و  به قول خودت  می خوامت ! 

پ.ن: هیم ! شعری که بهت یاد دادمو بخون همیشه حتی اگر من نبودم .حتی اگر مادر نشدم.تو که همه چیزم هستی بچه ام هم باش .  تکون دادن بدن اون قسمت که می گه" مثل رستم پهلوان "الزامی است فراموش نشود .