ناتمام ....

من ، 

عاشقم و گناه کار 

آیا ،

همه ی شما بی گناهین ؟ 

 

من ،

 گمرهم و بی قرار

آیا ،

همه ی شما سر به راهین ؟ 

  

 

اتفاقی این شعر را پیدا کردم اسم خواننده اش را نمی دونم ا ما اینقدر با سوز و مظلومانه و غم آلود این قسمت را می خونه که دله آدم واسش کباب می شه و در جواب آیا ش به این  نتیجه می رسی که  کسی که بی گناهه  و سر به راه  اونه و همه  گناهکار و گمراهن . 

بعدا حتما متن کاملش را اینجا می نویسم !
--------------------------------------------------------------------------------- 

تمام این  یک  سال و خرده ایی  ازش شنیده بودم .از کارهایی که کرده و رابطه هایی که داشته  . 

چند باری هم خودم دیده بودم و خودش هم واسم تعریف کرده بود .  

همیشه ازش دوری می کردم حتی اون موقع هایی که با دوستان صمیمیم صمیمی شده بود .دوست نداشتم بهم نزدیک بشه ،با اینکه کاری بهم نداشت اما از حضورش احساس نا امنی و خطر می کردم . دائم رو اعصابم راه می رفت و تو دلی از دستش حرص می خوردم .  

وقتی علت اینکه چادر سرش می کنه را واسم گفت ، پوزخندی زدم به ریش همه ی خانواده هایی که به نظرشون تمام دخترهای چادری ، محجوب و خوب و فرشته  اند و به جای توجه به باطن و سرشت به ظاهر و چادری بودن قضاوت می کنن .   

وقتی اینقدر ساده لوحانه با همه چیز روبه رو می شن ،حقشون هم هست که از معیار و ملاکشون و نماده خوبی شون سوء استفاده بشه !   

تازه وقتی هم با یه همچین مواردی رو به رو می شن فحش می دن به طرف  و نفرینش می کنن که حرمت چادر را به لجن کشیده و از بین برده اما اگه یکم فکر کنن خودشون قبلا حرمت شعور و فکر و شخصیتشون را با این ملاک قرار دادن ظاهر از بین بردن و به لجن کشیدن ! جرم خودشون سنگین تره و بیشتر در قبالش مسئولند .

 

دو روز قبل امتحان آمار اس ام اس داد و خواست تااین دو روز را باهاش آمار کار کنم  .منم قبول کردم اما چون دوست نداشتم بیاد خونمون باهاش کتابخانه دانشگاه قرار گذاشتم .  

یکی دو ساعت که درس بهش دادم و مثلا می خواست خستگی در کنه .ازم پرسید تازگی ها از من چی شنیدی ؟ 

بهش گفتم زیاد شنیدم ، حتما به گوش خودت  رسیده ! من چی بگم ؟

یکم نگاه کرد و بعد ادامه داد : تو آدم عاقلی هستی . بیشتر از سنت سرت می شه و می دونی . رفتارت و حرف زدن و تصمیمات  اینو نشون می ده .واسه همین دوست دارم باهات مشورت کنم

گفتم : تو این طور فکر می کنی و لطف داری .به نظر خیلی ها و حتی خودم خیلی بچه ام . خوشحال می شم کمکی از دستم بربیاد انجام بدم .

(الان باید برم ، بعدا این پست را کامل می کنم . خیلی حرف واسه زدن و شنیدن داره !!!) 

 

بعد نوشت : این پست هیچگاه تمام نمی شود .چون الان به درکی رسیدم که ناقص تر از اونم که بتونم راجبه این موضوع قضاوت کنم . 

  

پس تما ناگفته هایش ناتمام می ماند !

متولد ماه دی !

فردا دوشنبه ۹ دی تولدمه ! 

دوباره دوشنبه و من عاشق دوشنبه هام 

و دوباره تولد و حال و هوای من ابری و دلتنگ و گرفته ! 

یه هفته قبل و بعد از تولد دلم گرفته ! 

دلتنگم و دلم راه و بی راه می گیره ! 

تمام این هفته ها که تو نت سرک نمی کشیدم با خودم و زندگی واقعه ایم در ستیز بودم ! 

کلی کار و برنامه و تحقیق و ایده ! 

کوه و کاشان و صخره نوردی  ! 

 

زندگی یعنی باور غیر ممکنها !  

و من تازه دارم  زندگی را عمیقا درک می کنم ! 

------------------------------------------------------------------------ 

چقدر باحاله وقتی با دوستای دانشگاهیت زمان باز پخش کارتونهای دوران کودکی را چک می کنی تا بتونی با مرور  دوبارش  یاد اون روزها را زنده کنی ! 

جدی جدی جدی دلم برا بابا لنگ دراز و جودی تنگ شده !  

----------------------------------------------------------------------------------------------- 

دیشب  بعد از یه اس ام اس کلی یه جوری شدم ! 

انگار شکستم !!! 

یاده شعری از قمیشی  افتادم که  دایی هر دفعه واسم می خونه   :  

هرگز نخواستم که تو را با کسی قسمت بکنم  

یا از تو حتی  با خودم یه لحظه صحبت بکنم  

هرگز نخواستم که به داشتنه تو عادت بکنم  

بگم فقط ماله منی به تو جسارت بکنم

 

اینقدر ظریفی که با  یک نگاه هرزه می شکنی . 

اما تو خلوت خودم تنها فقط ماله منی   

 

ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه 

یا روی تیشه ی  چشات غبار آهم بمونه 

تو پاک و ساده مثل خواب  

حتی با بوسه می شکنی  

شکل همه آرزوهام تجسم خوابه منی 

حتی با اینکه هیچ  کس مثل من عاشق تو نیست   

پیش تو اینه ی چشام  حقیره لایق تو نیست ! 

 

بگذریم.

 

------------------------------------------------------------------------------------------------- 

دارم لحظه شماری می کنم برای تموم شدن این ترم و امتحانها و رفتن به روستا و انجام پروژم 

خدا می دونه چقدر ذوق  کردم وقتی جهاد طرحمو قبول کرد و قول همکاری داد ! 

هر چند کارم بیشتر می شه .هرچند  هیچی نشده خوابه شبهامو گرفته اما برای موفقیت باید تلاش کرد و سختی کشید ! 

مارجانیکا جونم شکرت ! 

----------------------------------------------------------- 

این ترم دارم یه جوری درس می خونم که معدلم ۱۹ بشه !!!! حسابی دارم نا پرهیزی می کنم و اگه مارجانیکا قبول کنه دارم درس می خونم !!!!!!!!!!! 

 کلاس زبانم  هم هر چی پیش می ره سخت تر می شه و وقت بیشتری را باید براش صرف کنیم. 

گاهی وقتها از این همه کار خسته میشم و دلم می گیره و بیشتر وقتها همین کارها سر ذوقم می یاره و به زندگی امیدوارم می کنه ! 

-------------------------------------------------------------------------------------------- 

تو این مدت امتحانهای دختر دایی ام و درس دادن و درس پرسیدن و  .. رفتم تو فکر  کلاس خصوصی گذاشتن واسه بچه های مردم ! 

(نه خیلی بی کارم ، هی ایده جدید و کار جدید هم واسه خودم پیدا می کنم !)  

-------------------------------------------------------------------------------------------------  

حوصله هیچ کسو ندارم !!!!! 

دلم هیچ کس نمی خواد !
دلم تنهایی می خواد و تنهایی و تنهایی ! 

از عادت کردن به دیگران و وابسته شدن به دیگران می ترسم و همیشه هم تکیه م به خودم بوده ! 

گاهی به عمد و برای امتحان  به کسی تکیه کردم .تجربه ی تلخی بود اینکه بخوری زمین و بفهمی هیچ کس به اندازه ی پاهای ضعیف و ناتوان خودت مطمئن نیست !!!!!! 

  

بفهمی نفهمی دارم به یکی عادت می کنم  .باید نذارم که این طور بشه ! 

این عادته هدفها مو دور میکنه و دل خواسته های واقعیم را کمرنگ  می کنه !!! 

نباید بذارم که این طور بشه ! 

من مانعش میشم !!!! 

-------------------------------------------------------------------- 

چقدر این مهدی اسدی قیافش باحال و بامزه و دوست داشتنی و شیطونه ! 

خیلی ازش خوشم می یاد !  

با اون طرز چشم و ابرو اومدنش و بازی با  عضلات صورتش ! 

خیلی بانمکه !  

---------------------------------------------------------------------------------------------- 

باز من رفتم تا یه روز دیگه و یه طومار نوشت دیگه ! 

 

بدرود ! 

 

 

 

 

 

 

من ، نه منم ! من !

بارها از خودم پرسیدم من اینجا چه می کنم ؟ 

هیچ ! 

من تعلقی به اینجا ندارم !

تولدم پیشاپیش مبارک ! 

 

بدرود !