دنیای وارونه !!!

سلام!
خوبید؟ 

 

موجود عجیبیم !‌الان رسیدم خونه . خستمه . فردا امتحان دارم . باید واسه فردا مطلبمو تکمیل کنم . می خواستم بخوابم  . 

گفتم مطلبو سرچ می کنم و می خوابم . تو حین گشتن دلم واسه وب نوشتن تنگید .بی خیال خواب و مطلب و امتحان نشستم دارم می نویسم !
دنیای وارونه اینو خوب می دونه !!!!!!!!!!!!!!  

--------------------------------------------------------------------------------------------- 

دنیای وارونه اینو خوب می دونه که وقتی زمان می گذره و تو ساکن می مونی میل به عقب کشیدن پیدا می کنی هی پرت می شی تو گذشته و سعی می کنی مثل گذشته رفتار کنی اما تو دیگر آن نیستی که قبلا بودی !
کتابی را که باهاش خودتو پیدا کردی را دوباره مرور می کنی نت بر می داری و جمله هاشو تکرار می کنی .آخه یه چیزی گمه ! می خوای که پیداش کنی اما  

دنیای وارونه اینو خوب می دونه که پیدا شدنی نیست ! 

دوست داری مثل کتابه  بشه . مثل کتابه زندگیت رقم بخوره !‌اما نمی شه !‌ 

  نمی شه که بشه !‌  

این  منو می خندونه . 

این دنیای دیونه ی وارونه منو دیونه ی خودش کرده !  

بر می گردی از همون جایی که گم شدی دوباره سعی می کنی خودت را پیدا کنی .این تلاشت قابل تقدیره !!!!! اما منو می خندونه !

جهان بینی جدیدم راجبه زندگی و مرگ  جالبه !‌اینجا نمی نویسم چون ایده اش را می خوام به نام خودم ثبت کنم !‌( می بینی واسم مهم شده پر رنگ شدنم ! اول من ! فقط من !!!بعد از من !!! من من من من من من من من من من !!! میم و نون خالی که الان دارم پر از خود خواهی اش می کنم .پر از من !!!!!!)   

از خود خواه ها متنفرم . پس چرا می خوام کسی بشم که ازش متنفرم ؟ 

نمی خوام خود خواه بشم می خوام  نظراتم ایده هام به نام خودم ثبت بشه می خوام بدونن این یارو که این ایده را داشت منم ! اگه مهم شد بودنن من اینو گفتم !
مگه مهمه ؟ 

نمی دونم ! 

بی خیال حالا یا هست یا نیست اما دوست دارم به نامم ثبت شه !‌همین ! 

فکر کن همه ی دنیا شناختنت و  با اید هات آشنا شدن و قبولشون کردند بعد؟  

خوب جاودانه می شم  !
کجا ؟ تو این دنیایی که خودش محل گذره و جاودانه نیست !
هان ... راست می گی زدی به هدف اما .... 

(مقدمه ی جهان بینیم از همین گفتگو با خودم شروع شد .مثل دیوونه ها روزی صد بار با خودم حرف می زنم . خودمو دعوا می کنم . با خودم بحث می کنم . لج می کنم و قربون صدقه ی خودم می رم و تشویقش می کنم و نازشو می خرم . جز من مگه من کیو داره ؟؟؟؟)  

دنیای وارونه اینو خوب می دونه : 

تو یه چیزی می گی که همه می شنوند . ساده می گی و ابهامی نداره بعد می پرسی از تک تک شنونده هات   که منظورت چی بوده   هر کدوم یه برداشتی کردند !!!!! 

وای به حاله اینکه مبهم هم بحرفی !!!!!! 

 

جهان بینی جالبه . این که نسبت به مرگ و گناه و عقل و فهم یه دیده منطقی پیدا کنی جالبه .  

جهان ترجمه شده با عقل ناقص مثل کتابه قطور و تخصصی است که سعی کنی طوری ترجمه اش کنی که بچه ها از خوندنش لذت ببرند و بفهمندش . اسم کتاب همونه اما خدا می دونه چه قسمتهایی اش فاکتور گرفته شده که قابل فهم بشه . دیگه اون کتاب همون کتاب نیست !!! 

اما خوب باید طوری باشه که بچه ها بفهمندش ! وصف حال ماست ! 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------- 

دنیای وارونه  اینو  خوب می دونه که مسخره ترین کار دنیا جدی گرفتن زندگیه !!!!!  

------------------------------------------------------------------------------------------------  

  دنیای وارونه  اینو خوب می دونه

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم  مرحمت فرموده ما را مس کنید !!!!!!!!!!! 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------  

 دنیا وارونه اینو خوب می دونه که دلم واسه کلاه قرمزی و پسرخاله و پسر عمه زا و جیجیلی و آقای مجری تنگیده .تو عید تنها دل خوشیم ساعت 20 .کلاه قرمزی بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 پسر خاله را خیلی خیلی دوسش دارم . بچه با حالیه !
مگه چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! 

-------------------------------------------------------------------------------------------------- 

آخی ! د لم واسه پدیده بودنم و نوشته های خودنویسانه ام تنگیده ! وای ییی 

باید  به زودی خود را از دلتنگی رهانیده و دوباره داستانی را روایت کنیم که داستانها ی ما بسیارند .  

-------------------------------------------------------------------------------------------------- 


پرنده،لب تنگ ماهی نشسته بود و به ماهی نگاه میکرد و میگفت: سقف قفست شکسته،چرا پرواز نمیکنی؟!
با خودم فکر میکنم که چه قدر پرنده در اطرافم وجود دارد، و من چه قدر ماهی هستم!
اطرافیانم مدام میگویند از قفس سرشکسته ی وابستگی به تو،بیرون بیایم.اما من میدانم بیرون آمدن همان و مردن همان!

آخر یکی نیست به این پرنده های دلسوز بگوید کجای دنیا ماهی میتواند بدون آب زندگی کند؟! کجای دنیا؟!!!!! 

 

 

این متنو خیلی دوسش دارم !(تو یه مجله خوندم )
 

  

شاید واسه یه مجله ی مربوط به جوان مطلب بنویسم از همون نوع پدیده ! یه پیشنهاد داشتم اما وقتشو ندارم . و الا حتما این کارو می کردم .  

نوشتن واسه یه مجله باید جالب باشه ! یه ماجراجوییه !!!! 

خودم دوست دارم تو چلچراغ بنویسم .اما تا امروز دنبالش نرفتم .شاید برا تابستون رفتم . !!!!!! 

 

یعنی می شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

--------------------------------------------------------------------------------------------------- 

من نمی دونم چرا این روزها خوشمه الکی !!!! 

الکی الکی می خندم ! و هی شیطنت می کنم .  

-------------------------------------------------------------------------------- 

بهش گفتم می دونی پینکیو کی بوده ؟ 

گفت : منظور  

گفتم :  اون آخر آدم شد و تو هنوز آدم نشدی !!!!!!!!! 

 

مرد از خنده !!!!!!!!!!!!

 

----------------------------------------------------------------------------------------------- 

ازم پرسید سر این درس ، درس دیگه را می فهمی ؟حواست پرت نمی شه ؟ 

گفتم نه  .زبانم هم همین طوری خوندم (سری تکون داد به علامت تایید و اینکه خوبه ) ادامه دادم :FAil   شدم .  

مرد از خنده !!!!!!!!!!!! 

---------------------------------------------------------------------------------------------------- 

فعلا تا بعد

 


زندگی به سبک ام پی تیری !!!(از همه در & از همه جا )

سلام !
خوبید؟ 

من خوب خوبم !
روزگارم بد نیست ! می شه گفت خوبه ! 

همه چیز  بر وقف مراد است و هی نفسی هم می یاد و می ره ! 

88 خوب داره خودشو نشون می ده و تا الانش راضی کننده بوده !
اون دو کیلومتر برگه ایی که به کمد زدم و باید یک به یک به عنوان برنامه و هدف زندگی اجرا بشه تا الان لنگان لنگان ،تا یه حدودی در زمان مشخص شده اجرا شده .(خیلی هاش کامل نیست اما خوب یه ریزه هم که شده بهش پرداختم !تازه خیلی هاش وسط کار تغییر مسیر داده و راه بهتری براش پیدا شده و بهتر از اونی که فکر می کردم و می خواستم شده !مارجانیکا شکرت !)  

  

زندگی به سبک  mp3  را خیلی خیلی دوست دارم! 

با اینکه هیچی انرژی برام نمی مونه  و حسابی خسته می شم و دلم لک میزنه واسه یه روز بی خیالی و قدم زدن بی هدف تو خیابون و به قول دوستان ولو لوژی !!!! یا یه خواب کامل و 24 ساعته ! اما دوسش دارم . 

واسم لذت بخشه ! 

این نوع زندگی یکم دنیاتو محدود می کنه به کارهایی که باید انجام  بگیره و واسه همین کمتر با دنیایی که واقعی تره برخورد می کنی و این یکم روحتو آروم می کنه چون کمتر با چیزهایی که دوست نداری برخورد می کنی . ذهنت بیشتر درگیر حال می شه و کمتر به آینده ی مجهول و گذشته ی معلومت  می پردازه و می شی اونی که واقعا هستی نه اونی که بودی یا قراره باشی !  

 

الان دغدقه ها و برنامه هام جالب شده ! 

شنبه تا جمعه همش درگیر   

21  واحد درسی  

کار آزمایشگاه و مطالعه مازاد تا بتونم پا به پا فوقی ها کار کنم   

نوشتن مقاله  

کلاس زبان( جبران نامردی که ترم قبل در حقم شد و خیلی ناجوانمردانه مردود شدم .دوباره همون ترم قبل را می خونم و واسه اینکه حوصله چیزی که بلدم را ندارم تصمیم گرفتم این ترم کلی متن تخصصی رشته ام را ترجمه کنم و 504 را بخونم و از استاد این ترم برای کمک در این موردها استفاده  کنم تا نمره ی کلاسی هم بالا بهم بده ) 

تکواندو (عزا می گیرم اینو چیکار کنم چون خیلی خیلی کم وقت می کنم برم ساعتی که استاد خودم هست و فکر کنم مجبور بشم برم با شاگرد استاد فعلا و  تا بعد و موقع آزمون !  

کوه و سنگ نوردی (من عاشق سنگ نوردی و پاندول شدن تو هوا و سقوط از  ارتفاع هستم .وای که فوق العاده لذت بخشه.اصلا نمی شه ازش گذشت هرچند خیلی کمش کردم . )  

کارگاه هنری و حسابداری کارگاه و خرید جنس و فروش دست ساخته ها (همه دانشجوییم و وقتمون کمه و خیلی کم کار می کنیم .و الا در آمد بالایی داشتیم .خیلی باعث روحیه و خلاقیت می شه ) 

روزی یه کار خونه هم انجام می دم (ظرف شستن و جارو و....) 

موسیقی هم فعلا تعطیل .تا ان شا الله اگه فرصت بشه تیر دوباره برم کلاس !دلم لک زده واسه نت و ساز و نواختن !  

 

بعضی شبها آرزو می کنم کاش به جای 24 ساعت هر شبانه روز 48 ساعت بود تا من راحت تر به همه کارهایی که می خوام برسم (آخه کلی کار دیگه هم هست که به علت کمبود وقت فعلا فاکتور گرفته شدن .یه سری شون هم علاوه بر کمبود وقت  مشکل کمبود بودجه هم دارند.) 

 

( وای در کمد بازه ،چشمم افتاد به  سبد لباس ها ی اتو نشده یه کوه لباس دارم اتو کنم اما وقتش نیست و دم رفتن به مهمونی یا دانشگاه بنده تازه دست به کار اتو کردن می شم !!!! همه دم درند .بنده نشستم اتو می کنم .خیلی باحالم !!!)   

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

وای مارجانیکا می دونه چقدر از اینکه با استاد  کار می کنم خوشحالم.خیلی باحال و دوست داشتنیه .اصلا آدم با کار کردن با اون خسته نمی شه .کلی جالبه این بشر . 

تو کار جدی و سخت گیر .در بقیه موارد هم دلسوز و شوخ طبع . 

(مثلا می گی استاد فلان چیز را نمی تونم پیدا کنم .موبایلشو می گیره سمتت می گه زنگ بزن 118 اونجا پیداش نکردی 115 125  و  معراج هم هست !!!!تماس بگیر ان شا الله پیدا می شه !) 

 

همه دوستش دارند از لیسانس تا فوق و اساتید و ... 

 

انشا الله صد سال زنده باشه و سایه اش رو سر خانواده و بچه هاش .واسه ما که خیلی زحمت می کشه بیشتر از اونی که وظیفه اش و ازش توقع می ره !  

 

خوب درس می ده .توضیح عالی می ده ومجبورت می کنه خودت هم نخوای فعال باشی .صدبار یه چی را بپرسی با  حو صله واست جواب می ده . 

تازه ماشینش را هم به دانشجو  فوق قرض می ده !!!!فکرشو کن !من که شاخ در آوردم تا دیدم ! 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------- 

امشب که دلو زدم به دریا و دارم می نویسم و بی خیال چند تا کارها شدم دلم می خواد از هر دری صحبت کنم . 

خواب پریشبو چقدر دوست داشتم .خیلی باحال بود .چقدر آدمه تو خوا ب یه جوری بود .مهربون و دلنشین وقتی بیدار شدم دلم واسش تنگیده بود .کاش بازم بیاد به خوابم .  

 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

این شعر دیونه ، از قفس پرید محمد زارع هم مثل بقیه کارهاش قشنگ و شنیدنیه ! 

چقدر قیافه این پسر مظلوم وآرامش بخشه .به دل می شینه .مخصوصا تو همین کلیپ  این آهنگش اونجایی که دستش تو جیبشه ! 

------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

این قسمت مخاطب خاص داره : 

نمیدونم هنوز اینجا را می خونی یا نه .وقتی بهم گفتی اینجا را پیدا کردی و از حرفات فهمیدم که خوندیش تعجب کردم .آخه نباید طبق گفته ی خودت این کارو می کردی .  

می دونی خیلی این صحبت بعد از 8 ماه و شنیدن حرفات  مفید فایده بود  

اما یادآوری چند نکته که مطمئنم متوجه اش نشدی لازمه :  

گفتم بهت هر شب دعات می کنم و تو در جواب گفتی سعی کن نری تو رویا و خیال پردازی نکنی ! 

اما دلیل دعای هر شبم : تو خیلی کمک کردی بهم .ممولم بودی اما اون 5 شنبه ی سیاه دلمو شکوندی نا خواسته و از سر درد دعای بد برات کردم اونم 2 تا !تو دل شکستن به حقه که مرغ آمین صداتو می شنوه و دعاتو مستجاب می کنه .من مریم مقدس نیستم اما دلم شکست و مطمئنم دعام می گیره .همیشه مواظب بودم کسی را نفرین نکنم اما اون شب اینقدر غم رو دلم بود که فقط اون نفرینه آرومم می کرد .بعد چند روز پشیمون شدم از دعای بد اما دیر شده بود . 

حالا هر شب دعات می کنم تا دومین دعام حداقل مستجاب نشه  دلم می خواست جبرانش کنم! 

  

همیشه تو رویاها فقط خوبیها و چیزهایی که دوست داریم جا می گیره .قرار نیست تو رویاها هم حرص بخوریم و ناراحت بشیم .نسخه ایی که از آدمها تو رویاهامون می سازیم با واقعیت آدمها ی رویامون زمین تا آسمون فرق داره .تو این نسخه فقط خوبی ها  جا می گیره . 

پس نگران رویاسازی من نباش .شخص توی رویای من فقط قسمتهای خوبه تو را داره و نمی تونه خوده خوده تو باشه .خودتو با من چیکار داری .(اگر بعد از 8 ماه هم اومدم رو خطت  فقط واسه اینکه دلم تنگ شده بود .همین و همین !)  

 

من تو اون ماجرا بچه بازی کردم .لجبازی کردم .می خواستم لج در بیارم .اینها اشتباهات من بود .اما تو همین اشتباهات هم درست عمل کردم .خودم بودم .قبل این ماجرای آخر من با تو خداحافظی کردم که دوستانه و با یه خاطره ی خوب تمام شه .به اون دوستت هم گفتم برو دنباله زندگیت .نامردی را تمام  کردین هم تو و هم دوستت .

نفهمیدم چرا این کارو کردین .مهم هم نیست چون الان می فهمم اگه این اتفاق نمی افتد من هنوز تو مسیر اشتباه بودم و خیلی چیزهایی که الان دارم و نداشتم . همون مثل عدو شود سبب خیر عینا اتفاق افتاد واسه همین هم بازم ازت ممنونم . 

می دونی دوست ندارم دیگه هرگز باهمدیگه روبرو بشیم .واسه همین سپردمت دست مارجانیکا .اگه یه روزی فهمیدی چه کردی با من و عذاب وجدان گرفتی  برو سراغ خدات.امیدوارم ببخشدت. 

یه لطفی کن  

مردونگی کن ،جوانمردی نشون بده و دیگه نیا وبلاگ من .به هیچ وجه .دوست ندارم نوشته هامو بخونی . 

نمی خوام این وبلاگو هم از دست بدم . و الا حذفش می کردم . 

ممنونت می شم . 

 

امیدوارم بعد از این هم اتفاقی نیافته که یاده من بیافتی و کلا فراموش کنی کسی به این نام ونشونی  میشناختی  

همچنین این آرزو را برای خودم دارم. 

برو خوش باش جوون و زندگیتو کن و ازش لذت ببر  

خداحافظ برای همیشه !  

همین الان صفحه را ببند و دیگه هیچ وقت  نیا  اینورا

(خبر ندارم دوستت هم اینجا را می خونه یا نه اما اگه می خونه در مورد ایشون هم نظرم همینه .دوست ندارم ایشون هم نوشته های منو بخونه )

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

 

 

این هشتاد و هشتیه الکی الکی خوشمه .از تنهاییم لذت می برم . مارجانیکا را شکر  صبح تا شب واسه خودمم . 

همه تا دلتون بخواد ماجرای عشقی دارند و بنده هم که روم نوشته گوشه مفت !  

مخزن السرار هم شدم .  

کلی هم الکی الکی ارج و قرب گرفتم نزد خانواده هاشون .بنده خدا پسره کلی خرج می کنه طرفو مهمون می کنه و کادو براش می یار ه، تو خونشون بنده جورپسره  را می کشم  و به نام بنده ختم به خیر می شه ! 

  

تازه چقدر مردم دست و دلوازند !مارجانیکا شانس بده . یارو زوری کرایه راه می داد حالا در عرض 2 ما ه  حدود 400 هزارتومان کادو داده و 600 هزار تومان کادو گرفته !!!!!!!! 

 

ازم پرسید چرا با هیچکی رفیق نمی شی ؟ 

گفتم عزیزم حسودیت می شه من راحت دارم زندگی می کنم و با همتون متفاوتم !اولا سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندند .دوما مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه عمرا  من به کسی رو بدم .نا سلامتی فمنیستم بعد دله دیونه  واسه خودش دوست می داره و خوشش می یاد . استغفر الله . خوشم شد که حسابی ادب شد دلکم )سوما ما که شانس نداریم می یایم ابروشو درست کنیم می زنیم کورش می کنیم . می ترسم با یکی دوست بشم پول بلیت اتوبوسشم من بدم ! 

 ترکید از خنده و گفت واقعا متعاقد شدم .اما خوب ضرب المثل بلدیها  

گفتم : اوهوم ! 

حالا  برو فکر کن این بار چی  واسش بخری و اگه اینو گفت چی جواب بدی و اگه اون کارو کرد تو چی کار کنی   و نگران باش نکنه زیر سرش بلند بشه و ... 

واییی خوش به حاله خودم که خر ندارم  از خرجین و کاه  خبر ندارم  

اینم واسه حسن ختام !!!! 

مرد از خنده !  

------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

در راستای متفاوت بودن با بقیه و حفظ غرور همیشگی و حفظ شعاع دید تا نوک بینی  ما هرگز تن به خفت و خواری دوستی با این پسران بی وفا و .... نمی دهیم این - این /  !!!!!!!!!!!!!!!!! 

ما از زندگی mp3 خود نهایت لذت را می بریم  .و در همین راستا جایی برای کسی نداریم . 

(حالا اگه یه سواری با اسب سفید و دارای مدرک دکترای phd  و خانه و ماشین(ترجیحا مدل بالاتر از ماشینه خودمان ) و ویلا و فقط با قصد ازدواج جلو آمد یه جایی ،یه گوشه ،کناری  جاش میدیم دیگه . 

چی کار کنیم .دلمون رحمه .از خود گذشته ایم و کم توقع !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------ 

 

از آنجایی که بنده گوش مفت تشریف دارم .کلی قصه ی زندگی اطرافیان را شنیده ام از خواهر زندایی گرفته تا نوه ی دختر عموی  مامان  و در همه ی این حکایتها بنده به این نکته پی بردم که واقعا شکرت که جای خودمم ! 

---------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ما زندایی مان را بسیار بسیار دوست می داریم زیرا که حق خواهری هم برای ما به جا می آورند و همراهه خوبی اند ! 

13 بدر با دایی و خانواده ی دوست بابا خیلی خوش گذشت  .خیلی خیلی 

 

ما این دکتر دایی را هم دوسش می داریم . خیلی خوبه .خدا حفظش کنه . 

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

 راستی شنیدین تخت جمشید را هم  یه استاد شیرازی  تکذیب کرد !! جلل خالق !  

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

خوب دیگه تا طوماری دیگر بدرود  

 

خوش باشین جوونها !!!!!!!!!!!!!!!
یووووووووووووووووووووووو هووووووووووووووووووووووووووووووووووووو 

 

دلم گرفته !

سلام !
 

حالا که وقت دارم و تا ۵ فروردین که تو خونم  هر روز دارم می نویسم ! 

 

راستش یا به قول اصفهانی ها راسیاتش !!!!!!!!!!!!! 

دلم گرفته حسابی !
 

تازگی ها به این باور دارم می رسم که حق داشتند وقتی می گفتند تو  ، تو جامعه نگشتی !
البته گشته بودم اما دقت کافی و لازم را  نداشتم و خیلی چیزها را نمی دیدم یا اگه می دیدم دقت نمی کردم .   

اصلا انگار من تو یه دنیای خیالی زندگی می کردم .  

اما بعد از یه ماجرا دقتم بیشتر شد . خواست مارجانیکا بود که اون اتفاق بیفتده و من پرده ایی که جلوی چشمام بود بره کنار !
خیلی این دنیا و این آدمها بی رحم  و بی چشم و رواند !
همش به فکر خودشونند 

تا براشون سودی نداشته باشی کاری بهت ندارند .  

تا محتاجشون نشدی و بهشون نیاز نداری  ولی تو براشون مفیدی رفیق و دوست فابریکند اما  مارجانیکا اون روز را نیاره که بهشون گیر باشی !!! 

هر چند اتفاق خاصی نمی افته  اما از لحاظ روحی داغون می شی چون می فهمی یه دوست واقعی  نداری و کاسه ات جایی که رفته پیاله هم بر نمی گرده چه برسه قاب قدح !!!!  

  

اما  چه می شه کرد حالا عادت کردم . فقط بعضی شبها که دیگه خیلی خیلی دلم می گیره و غصم می شه تا صبح گریه می کنم .  

    

این گریه ی خوبه !‌صبح که بیدار می شم آرومم کرده . کینه و ناراحتیم را می شوره . نمی ذاره رسوب کنه .  

  این خوبه !
  

دلم گرفته !!!! 

---------------------------------------------------------------------------------------------- 

  

سال ۸۸ مبارک !

سلام !
سال نو مبارک !
دیشب خواستم از سال ۸۷ و روزگاری که بر من گذشت بنویسم ! اما..نشد که بشود ! 


با اینکه سال ۸۷ واسه من کمی تا قسمتی موفقیت آمیز بود اما اصلا سال دوست داشتنی نبود .  

  

دلم می خواست بنویسم !
الان چند هفته است که با خودم تکرار می کنم چیزهایی که دلم میخواد بنویسم اما تا چشمم به صفحه سفید وبلاگ می افته همه چیز از تو ذهنم فرار می کنه .   

 

بذار از عید و خونه تکونی بنویسم . 

از دیروز و تمام هفته ی گذشته که به خانه تکانی و  کار و کار گذشت !
  

نه !‌بذار از آدمهایی بنویسم که باهاشون زندگی یه طعم دیگه است .یه جورایی متفاوته ! 

یا نه بذار برگردم عقب تر و از خودم بنویسم !
از خودی که گم شد و حالا که پیدا شده یه جورایی شده !یه جورایی که بود حالا یه جورایی اش بیشتر شده !
    

یا اصلا بذار این دفعه هم ننویسم .  

  

روح من زخم خورده است !
در میان آمدن و رفتنم به اینجا
کشش و جاذبه ای باقی نگذاشته اند ...
حسی شبیه به بغض
مانند پیچک دستش را به دور گلویم حلقه می کند
روح من خسته است
و ذهن من آشفته تر از دریای طوفانی !
همه در ظاهر مانند آدم آهنی تکرار می کنند :
وجدان ..... احساس ... شخصیت .... انصاف ....
امــا ........ !!!

کسی چه می داند
شاید " رفتـــن " عاقلانه ترین انتخاب من باشد ........  

 

 

بذار تو این همه گذاشتن اینم بذارم که   

 

دلم یکی را می خواد واسه دلم .واسه دوست که من نمی دانم چیست اما بسیار دارمش .  

دیدی که من یه قدم برداشتم اما قدمی به سویم برداشته نشد !
بهت قول داده بودم غرورمو واسه  تنبیه و جبران بشکنم که شکستم !‌ 

تو که راضی نیستی دله کسی باشی که غرور نداره  

پس کمکم کن فراموشش کنم و دیگه ازش یادی نکن.  

سخته اما ممکنه !
شعار هر روزمون که یادته زندگی باور غیر ممکنه هاست  !   

 

زمان همه چیز را حل می کنه و حق به حق دار می رسه ! 

   

 کاش می دانستی
من سکوتم حرف است
حرف هایم حرف است
خنده هایم، خنده هایم حرف است
کاش می دانستی
می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم
کاش می دانستی
کاش می فهمیدی
کاش و صد کاش نمی ترسیدی
که مبادا دل من پیش دلت گیر کند
یا نگاهم تلی از عشق بدستان تو زنجیر کند
من کمی زودتر از خیلی دیر
مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد
تو نترس
سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد
کاش می دانستی
چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید
مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست !  

 

 

 

 

 

 

 

 

سال نوتون مبارک !
سال خوبی داشته باشین . 

سرشار از موفقیت و خوبی !  

 

 


 

 

 

 

کم کمک وقت خداحافظی ما رسیده !‌

همه حرفهایت را حوصله میکنم
و در چشمهایت که نگاه میکنم
میفهمم
راه را دروغ امده ام
دست به دست هم
پا به پای هم
ودل از هم پنهان میکردیم
که مبادا بیشتر از این ببازیم
اما برای من فرقی نمیکند
حالا که قرار است ببیازیم
تو را میبازم
برای من فرقی نمیکند ...

باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم 

 

 

ناتمام ....

من ، 

عاشقم و گناه کار 

آیا ،

همه ی شما بی گناهین ؟ 

 

من ،

 گمرهم و بی قرار

آیا ،

همه ی شما سر به راهین ؟ 

  

 

اتفاقی این شعر را پیدا کردم اسم خواننده اش را نمی دونم ا ما اینقدر با سوز و مظلومانه و غم آلود این قسمت را می خونه که دله آدم واسش کباب می شه و در جواب آیا ش به این  نتیجه می رسی که  کسی که بی گناهه  و سر به راه  اونه و همه  گناهکار و گمراهن . 

بعدا حتما متن کاملش را اینجا می نویسم !
--------------------------------------------------------------------------------- 

تمام این  یک  سال و خرده ایی  ازش شنیده بودم .از کارهایی که کرده و رابطه هایی که داشته  . 

چند باری هم خودم دیده بودم و خودش هم واسم تعریف کرده بود .  

همیشه ازش دوری می کردم حتی اون موقع هایی که با دوستان صمیمیم صمیمی شده بود .دوست نداشتم بهم نزدیک بشه ،با اینکه کاری بهم نداشت اما از حضورش احساس نا امنی و خطر می کردم . دائم رو اعصابم راه می رفت و تو دلی از دستش حرص می خوردم .  

وقتی علت اینکه چادر سرش می کنه را واسم گفت ، پوزخندی زدم به ریش همه ی خانواده هایی که به نظرشون تمام دخترهای چادری ، محجوب و خوب و فرشته  اند و به جای توجه به باطن و سرشت به ظاهر و چادری بودن قضاوت می کنن .   

وقتی اینقدر ساده لوحانه با همه چیز روبه رو می شن ،حقشون هم هست که از معیار و ملاکشون و نماده خوبی شون سوء استفاده بشه !   

تازه وقتی هم با یه همچین مواردی رو به رو می شن فحش می دن به طرف  و نفرینش می کنن که حرمت چادر را به لجن کشیده و از بین برده اما اگه یکم فکر کنن خودشون قبلا حرمت شعور و فکر و شخصیتشون را با این ملاک قرار دادن ظاهر از بین بردن و به لجن کشیدن ! جرم خودشون سنگین تره و بیشتر در قبالش مسئولند .

 

دو روز قبل امتحان آمار اس ام اس داد و خواست تااین دو روز را باهاش آمار کار کنم  .منم قبول کردم اما چون دوست نداشتم بیاد خونمون باهاش کتابخانه دانشگاه قرار گذاشتم .  

یکی دو ساعت که درس بهش دادم و مثلا می خواست خستگی در کنه .ازم پرسید تازگی ها از من چی شنیدی ؟ 

بهش گفتم زیاد شنیدم ، حتما به گوش خودت  رسیده ! من چی بگم ؟

یکم نگاه کرد و بعد ادامه داد : تو آدم عاقلی هستی . بیشتر از سنت سرت می شه و می دونی . رفتارت و حرف زدن و تصمیمات  اینو نشون می ده .واسه همین دوست دارم باهات مشورت کنم

گفتم : تو این طور فکر می کنی و لطف داری .به نظر خیلی ها و حتی خودم خیلی بچه ام . خوشحال می شم کمکی از دستم بربیاد انجام بدم .

(الان باید برم ، بعدا این پست را کامل می کنم . خیلی حرف واسه زدن و شنیدن داره !!!) 

 

بعد نوشت : این پست هیچگاه تمام نمی شود .چون الان به درکی رسیدم که ناقص تر از اونم که بتونم راجبه این موضوع قضاوت کنم . 

  

پس تما ناگفته هایش ناتمام می ماند !

متولد ماه دی !

فردا دوشنبه ۹ دی تولدمه ! 

دوباره دوشنبه و من عاشق دوشنبه هام 

و دوباره تولد و حال و هوای من ابری و دلتنگ و گرفته ! 

یه هفته قبل و بعد از تولد دلم گرفته ! 

دلتنگم و دلم راه و بی راه می گیره ! 

تمام این هفته ها که تو نت سرک نمی کشیدم با خودم و زندگی واقعه ایم در ستیز بودم ! 

کلی کار و برنامه و تحقیق و ایده ! 

کوه و کاشان و صخره نوردی  ! 

 

زندگی یعنی باور غیر ممکنها !  

و من تازه دارم  زندگی را عمیقا درک می کنم ! 

------------------------------------------------------------------------ 

چقدر باحاله وقتی با دوستای دانشگاهیت زمان باز پخش کارتونهای دوران کودکی را چک می کنی تا بتونی با مرور  دوبارش  یاد اون روزها را زنده کنی ! 

جدی جدی جدی دلم برا بابا لنگ دراز و جودی تنگ شده !  

----------------------------------------------------------------------------------------------- 

دیشب  بعد از یه اس ام اس کلی یه جوری شدم ! 

انگار شکستم !!! 

یاده شعری از قمیشی  افتادم که  دایی هر دفعه واسم می خونه   :  

هرگز نخواستم که تو را با کسی قسمت بکنم  

یا از تو حتی  با خودم یه لحظه صحبت بکنم  

هرگز نخواستم که به داشتنه تو عادت بکنم  

بگم فقط ماله منی به تو جسارت بکنم

 

اینقدر ظریفی که با  یک نگاه هرزه می شکنی . 

اما تو خلوت خودم تنها فقط ماله منی   

 

ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه 

یا روی تیشه ی  چشات غبار آهم بمونه 

تو پاک و ساده مثل خواب  

حتی با بوسه می شکنی  

شکل همه آرزوهام تجسم خوابه منی 

حتی با اینکه هیچ  کس مثل من عاشق تو نیست   

پیش تو اینه ی چشام  حقیره لایق تو نیست ! 

 

بگذریم.

 

------------------------------------------------------------------------------------------------- 

دارم لحظه شماری می کنم برای تموم شدن این ترم و امتحانها و رفتن به روستا و انجام پروژم 

خدا می دونه چقدر ذوق  کردم وقتی جهاد طرحمو قبول کرد و قول همکاری داد ! 

هر چند کارم بیشتر می شه .هرچند  هیچی نشده خوابه شبهامو گرفته اما برای موفقیت باید تلاش کرد و سختی کشید ! 

مارجانیکا جونم شکرت ! 

----------------------------------------------------------- 

این ترم دارم یه جوری درس می خونم که معدلم ۱۹ بشه !!!! حسابی دارم نا پرهیزی می کنم و اگه مارجانیکا قبول کنه دارم درس می خونم !!!!!!!!!!! 

 کلاس زبانم  هم هر چی پیش می ره سخت تر می شه و وقت بیشتری را باید براش صرف کنیم. 

گاهی وقتها از این همه کار خسته میشم و دلم می گیره و بیشتر وقتها همین کارها سر ذوقم می یاره و به زندگی امیدوارم می کنه ! 

-------------------------------------------------------------------------------------------- 

تو این مدت امتحانهای دختر دایی ام و درس دادن و درس پرسیدن و  .. رفتم تو فکر  کلاس خصوصی گذاشتن واسه بچه های مردم ! 

(نه خیلی بی کارم ، هی ایده جدید و کار جدید هم واسه خودم پیدا می کنم !)  

-------------------------------------------------------------------------------------------------  

حوصله هیچ کسو ندارم !!!!! 

دلم هیچ کس نمی خواد !
دلم تنهایی می خواد و تنهایی و تنهایی ! 

از عادت کردن به دیگران و وابسته شدن به دیگران می ترسم و همیشه هم تکیه م به خودم بوده ! 

گاهی به عمد و برای امتحان  به کسی تکیه کردم .تجربه ی تلخی بود اینکه بخوری زمین و بفهمی هیچ کس به اندازه ی پاهای ضعیف و ناتوان خودت مطمئن نیست !!!!!! 

  

بفهمی نفهمی دارم به یکی عادت می کنم  .باید نذارم که این طور بشه ! 

این عادته هدفها مو دور میکنه و دل خواسته های واقعیم را کمرنگ  می کنه !!! 

نباید بذارم که این طور بشه ! 

من مانعش میشم !!!! 

-------------------------------------------------------------------- 

چقدر این مهدی اسدی قیافش باحال و بامزه و دوست داشتنی و شیطونه ! 

خیلی ازش خوشم می یاد !  

با اون طرز چشم و ابرو اومدنش و بازی با  عضلات صورتش ! 

خیلی بانمکه !  

---------------------------------------------------------------------------------------------- 

باز من رفتم تا یه روز دیگه و یه طومار نوشت دیگه ! 

 

بدرود ! 

 

 

 

 

 

 

من ، نه منم ! من !

بارها از خودم پرسیدم من اینجا چه می کنم ؟ 

هیچ ! 

من تعلقی به اینجا ندارم !

تولدم پیشاپیش مبارک ! 

 

بدرود !

ما می خواهیم مدتی نباشیم !

سلام ! 

من یه مدتی حس نوشتن ندارم 

حال نوشتن هم ندارم 

وقت نوشتن هم ندارم !  

نیاز به ریکاوری دارم ! 

---------------------- 

وا ه واه   وا ه !        خسته شدم از بس این چند هفته تیکه و کنایه شنیدم و هی بهم گفتن قدرت جذبت بالاست !!!و  هی تیکه هایی شنیدم که حالمو بهم می زنه !  

ما نمی دانیم نداشتن ظرافت های زنانه را بپذیریم یا قدرت جذب بالا !!! (هی راه به راه به ما می گوین مارجانیکا در خلقت شما دچار تردید بوده و صفات پسرانه دارید و اخلاقتان مردانه است !!! هر چند که ظاهرتان زنانه است اما دارای ظرافتهای زنانه نیستین !!!) 

جالب است !!! 

-------------------------------------------------- 

چه باحلا بود در عین ناباوری و دور از انتظار بودن از یه شخصیت مغرور و غد شنیدن : 

هر چه شما بگین !!! 

کلی تعجب کردم و در عین حال که خوشم شد اما ترسوندم و ترسیدم و احساس یه جوری بودن کردم ! 

بابا عجیب بود !!!! 

--------------------------------------------------------------------- 

چه قدر کویر مصر خوش گذشت.چقدر ستاره ها خوشگل بودن .چقدر دیدن شهاب سنگ وقتی تنت به تنه سرد ماسه ها  تکیه داده لذت بخشه  

واو !  

مارجانیکا شکرت 

عجب عظمتی و عجب قدرتی

بر آن شدیم تا گواهینامه ی پایه ۱ نیز بگیریم .ازبس از راندن اتوبوس کیفور شدیم !( کنسور اعتماد به نفسم دقت کردی ؟) !  فیلم هاشو که نشون دایی دادم تا چند هفته هی می گفت باس درایور اومد ! باس درایور ،ال کرد بل کرد !  

چقدر زود آرزویمان بر آورده شد . دلمان می خواست چند روزی را با یه خارجی به سر کنیم با او به گفتمان نشینیم و مانده بودیم چگونه که در این سفر و همراهی دنیل با ما و هم صحبتی با او به این آرزویمان رسیدیم و چقدر به اون طفلی زبان بسته ما خندیدیم ، از دست بچه های گروه که هی حرفهای او را الکی و به مسخره ترجمه می کردن و اون طفلی مونده بود ماها چرا اینقدر می خندیم ! چقدر وقتی نظرشو راجبه بچه ها پرسیدیم  و من گرم صحبت بودم و اومد تو صورتم و با انگشتش منو نشون داد و گفت u very kind  خندیدم و ذوق کردم  و بیشتر وقتی راجبه سر پرست گفت خیلی عصبیه ! و بیشتر ازاون وقتی دور از چشم سرپرست شروع کرد رقصیدن .چقدر بامزه می رقصید . یا شب که واسه شام اومد تو چادر ما و چه با اشتها غذای ما را می خورد و چقدر از همه چی متعجب بود و همیشه دهنش باز بود و صورتش شکل علامت سوال  (ی ا اونجا که تو ظرف یه بار مصرف به جا لیوان بهش نوشابه دادی و مونده بود این دیگه چیه !!!!) 

چقدر دلم می خواست بدونم وقتی بر می گرده سوئد چی واسه دوستاش می گه !  

 بهش گفته بودن تو ایران شرایط چه جوریه ! سر سفره یا تو عکس گرفتن هر چی بهش می گفتی یکم بیا نزدیک تر  نمی اومد و همیشه فاصله اش را حفظ می کرد و این خیلی واسم جالب بود .سر سفره به فاصله ی یه نفر جا خالی می ذاشت و می نشست !!!!! 

۰طفلی تو چادر ما دراز کشیده بود تا بقیه پسرا  هم شامشون را بخورن یهو یه پسرا بهش گفت اینجا چادر لیدی او او او!هاری ! ویک آپ! !!!وای همه پهن زمین بودن از خنده اون طفلی هاج و واج ما را نگاه می کرد !)  

(ـوای هیچی بامزه تر از اون نبود که واسه کم شدن سوزش گزیدگی صورت یه بچه ها نزدیک چشمش اسپره ی یه بچه ها را زدیم روش و مونده بود این چیه و وقتی روشو خوند یه جوری هراسان می گفت این اسپره ایی و نباید می زدی تو صورتت!!!!! من که پهن زمین بودم !!!طفلی نمی دونست اینجا ایرانه!!! ) 

-------------------------------------------------------------------------------------- 

ما از اینکه هر جا می رویم اولین صفتی که با آن معرفی می شویم شیطون است متعجبیم !!! صاف و ساکت نشستم یه گوشه می یاند می گن وای معلومه شما خیلی شیطونی !!! 

جل الخالق !!!! 

------------------------------------------------------------------------------------------------   

ما یه مدتینیستیم ! 

خوش باشین جوونها ! 

مردودی !

دیشب  همه اش استرس داشتم .تا ۳-۴ خوابم نمی برد و همه اش فکر آزمون بودم .ساعت ۶ با صدای میس کال مهسا پریدم بالا و و آماده شدم و رفتم دم خونشون ! 

ساعت ۷ هیئت تکواندو بودیم .حدود ۲۰۰ نفر  بودیم که آزمون داشتیم 

بالافاصله آماده شدیم و شروع کردیم به گرم کردن ساعت ۸ آزمون شروع شد .مارجانیکا میدونه چه استرسی داشتم . 

مرحله اولو قبول شدم (فرم ها )

کلی طول کشید تا اسممو واسه مرحله دوم و حرکات دست صدا زدند .مرحله دوم را هم قبول شدم. 

کله آزمون ۶ مرحله بود (فرم. حرکات دست.حرکات پا .شکستن چوب.مبارزه .آمادگی جسمانی ) 

اسممو واسه مرحله ۳ خوندن .تو مرحله سه یه آن رومو برگردوندن از یه بچه ها خدافظی کنم که ممتنع دید و نزدیک بود بدون آزمون ردم کنه که با کلی عذر خواهی قبول کرد .حدس زدم سر همین ردم می کنه . 

از صبح هم دلشوره رد شدن داشتم بعد هر مرحله هی منتظر بودم اسممو واسه مرحله بعد نخونن .  

واسه اینکه خودم تو خونه تمرین کرده بودم  و خیلی همه آیه یاس واسم خونده بودن . کلی انرژی منفی دنبالم بود. 

سره آخرین حرکت پا  افتضاح زدم (دی  هریو چاگی !)ممتنع همیشه این موقع ها فرصت جبران می ده اما این بار سر همون ماجرا اسممو پرسید و رد شدم ! 

از بین ما ۴ تا بچه های باشگاهمون فقط من رد شدم . 

استاد مرحله به مرحله زنگ می زد و دنبال می کرد . 

وقتی زنگ زد و گفتم  چی شد و رد شدم ،کلی ناراحت شد و تا داشت دلداریم می داد یهو اشکم سرازیر شد . 

تو این مدت خیلی تلاش کردم .کلی کار کردم .باشگاه نرفته بودم اما با فیلم  و جزوه کلی کیبون و فرم کار کرده بودم . 

خیلی ها بدتر از من بودن اما خوب من رد شدم ! 

(شایدم این جوری بهتر شد .چون اگه قبول می شدم غرور می گرفتم که بدونه کلاس و خودم تونستم آزمونو قبول بشم ) 

اولین بار بود مردود می شدم .حس خوشایندی نبود. 

اتفاقه خاصی نبود جای جبران هم داشت اما با همه ی تلاشم واسه اینکه ناراحت نباشم ناراحت بودم. 

بعد آزمون با مهسا رفتیم ناهارو بیرون خو ردیم .به افتخار خنثی بودنمون (اون قبول شده بود و من رد !) 

اصلا گرسنه ام نبود .نصفه بیشتره ساندویج دست نخورده موند .  

خودمو هی سرگرم می کردم که اصلا بهش فکر نکنم . 

بعدش هم باهم رفتیم خونه ی خالم تا کتابهای ترم قبلمو بدم بهش !(نصفه اسباب اثاثیه هامون خونه خالمه ) اندازه خود اثباب کشی کارتون جا به جا کردیم اما دریغ از یافتن کارتون کتابها !!!! 

------------------------------------------------------------------------------------------------ 

امروز نوبت دکتر هم بود ! رفتم دکتر .عجب دکتری بود !!!کلی  اونجا بهش خندیدم !
واسه ۷ آبان واسم  تاریخ کمیسیون زد تو ساختمان مشاوره و درمان پوست و لیزر ! 

عملش حتمیه اما اینکه با چی و با چه عمقی تو کمیسیون معلوم میشه !
البته عمل هم نکنم تا ۴۰ سالگی دردسر آنچنانی واسم نداره اما اون موقع می تونه بفرستتم یه سفر طولانی ! حدود ۱۸-۲۰ سال دیگه !‌خودش هم  خیلی وقته دیگه است وهم خیلی کمه !تا چشم بهم بزنی ۴۰ سالت شده !
بازم ۲۰ سال دیگه بهتر از ۲ روز ، ۲ ماه ، ۲ ساله دیگه است !‌نه واسه چسبیدن به این دنیا ! واسه اینکه حداقل یه کاری کرده باشی و ماندگار شده باشی و بعد بری !
الان خیالم راحتتره ! خطر اونقدرها هم نزدیک نیس ! هورااااا !!!!!!!!! (چقدر اون دکتره منو ترسوند . یه جوری حرف می زد که جدی جدی رفته بودم تو فکر یه قبر تو یه جای خوش آب و هوا !!!)

--------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ساعت ۲۰ رفتم   رو تخت خوابیدم و چراغو خاموش کردم و ناخودآگاه اشک ریختم !‌   

دلم گرفته بود .  

تمام روز خودمو حفظ کردم که شاد باشم و اصلا بهش فکر نکردم اما با همه اینها واقعا ناراحت بودم .  

تا ساعت  ۳۰/۹ رو تخت واسه خودم غصه می خوردم که دایی اومد پایین .صداشو که شنیدم حدس زدم حالا تا ببینه من خوابیدم بیچارم می کنه ! در اتاقو که باز کرد 

گفتم سلام ! لامپو روشن نکن !  خندید و گفت آهان منتظری بیام از رو تخت بندازمت پایین! 

همه بدنم درد می کرد گفتم نه !‌آزمونو رد شدم !‌خستگی تو بدنم مونده !
یکم لبه تخت نشست و آواز خوند بعدم گیر داد به لوازم آرایشی و چراهایی در این مورد !(چشمش افتاد به لوازم آرایشی رو میز )
بعدم حوس کرد امتحان کنه چه جوری دخترا آرایش می کنن صورته منم شد بوم نقاشیش !‌ 

عینه دلقکها شده بودم .کلی خندیدیم !(خوبه این آقا دختر نشده .. والا چی می شد !!!! ) 

بعد هم فیلم stup up  را دیدیم .وقتی می خواست بره بالا جو گیر شده بود اینقدر خنده دار می رقصید .کلی خندیدم !
الان هم با مهمونهای دایی اینا رفتند پارک .خیلی اصرار کرد منم برم (چون من نمی رفتم می خواست نره !)اما من اصلا حوصله شلوغی و پارک و قدم زدن نداشتم . 

------------------------------------------------------------------------------------------------- 

مردود شدن هم واسه خودش عا لمی داره ها !!!! 

کلی باحاله !!!!!!!!!!!!!!
هی همه بهت می گن : عزیزم غصه نخور بازم  فرصت هست !