روزه نیمه !!!!!

سلام !!!!!

 صبح علارقم اینکه دیشب از دل درد اصلا خوابم نبرد،ساعت 10:30 بیدار شدم و تا ساعت 5 همین طور بی حال از اینور خونه به اون ور خونه !! تا اینکه نیم ساعت پیش حدود ساعت 4 تصمیم گرفتم برم سر کارهای امروزم  !!!!و روزم از ساعت 4 شروع شد !!!!!اول  موهام را یه سامون دادم و بالای سرم گوجه ای بستم !!!! رفتم دستورهای کیکم را بررسی کردم و با توجه به موادی که تو خونه دارم تصمیم گرفتم برانیز درست کنم !!!!برانیزموکاچینو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

الان هم اومدم وبلاگ بنویسم .بعد از این چند خط می رم تخت را مرتب می کنم .بعدش کارهای آشپزخانه ،تمیز کردن مبل !!! اصلاح و رفتن حمام !!! دل دردم می گیره و ول می کنه !!!! شاید آپاندیس باشه !!! اما اصلا مهم نیس !!! می خوام کارهام را بکنم که اگر آپاندیس بود کاری تو خونه نداشته باشم !!!!!

امروز یکی از روزهایی  که از حمید بیزارم  (اینا اینجا نوشتم که بدونی زندگی همیشه گل و بلبل و عشق نیس !!!! امروز به همون اندازه که همیشه عاشقشم ازش بدم می یاد.بیشتر از این و علتش مهم نیس !!!!!!!!!)

اینکه تازگی ها دوباره  شروع کردم به زیاد در  وبلاگ نوشتن چون هم وقتم بیشتره ، هم حمید کمتر وقت داره با هم باشیم ، هم تصمیماتی که واسه آینده ام دارم نیاز به ثبت داره و هم دوست دارم این روزها را در آینده بشه مرور کرد !!! چون به نظرم این دوره از زندگیم خیلی مهم و حساس و تاثیر گذاره  و وبلاگ همیشه بهم کمک کرده انسان بهتری باشم  !!!!!(نوشتنم هم ضعیف شده وقتی می نویسم شوق به خوندنم هم بیشتر می شه و این باعث می شه زمان مطالعه ام افزایش پیدا کنه !!!!

هنوز نمی دونم  شام چی درست کنم !!!!! یکی از معضل های اساسی من هر روز و همیشه !!!!!!!دلم نه برنج می خواد نه غذای نونی !!! می خواستم قلیه بپزم ولی حمید دوست نداره!!!  وقت و حوصله دو نوع غذا را ندارم !!! فکر کردم سوپ یا آش بپزم اما موادش را از قبل نخیساندم و برا همین صلاح نمی دونم درست کنم.می تونم سالاد اسفناج درست کنم هم راحته هم خوشمزه !!!!!! اسفناج را با پیاز تفت می دم بعد سیب زمینی پخته نگینی شده ،تخم مرغ پخته رنده شده  را بهش اضافه می کنم همراه با فلفل و نمک و آبلیمو و سس سفید !!!!

از دیروز دوباره کتاب خدا و هستی موریس مترلینگ را شروع کردم بازخوانی !!!! چندین سال پیش خونده بودم و دیروز دوباره وقتی بازش کردم هیچی اش یادم  نبود و برا همین تصمیم به بازخوانی گرفتم !!!!!!

از شنبه دوباره باید برم دنباله ایده !!!! خیلی تلاش نیاز داره !!! خیلی و امیدوارم جواب بده !!!!
لیست کارهایی که تا آخر سال 94 باید انجام بشه را تو صفحه اول دفتر کارهای روزانه ام اوایل فروردین یادداشت کردم و هر وقت چیزی یادم اومده یا نیاز بهش پیدا کردم بهش اضافه کردم الان حدود 25 مورد شده از این 25 مورد 2 موردش تا الانش انجام شده و دو موردش هم در دست اقدامه !!!!!!

پ.ن: کلی خرید و ایده برای دکوراسیون و وسایل خونه دارم !!!

پ.ن:دلم برا صادقی دیشب سوخت !!!! کل کمدین های دنیا همین کاری را می کنند که کمدین ها تو ایران انجام می دهند شاید مشکل از کارگردان های کمدین و فیلم نامه است !!!!!!حق دارند کسایی که می خندونن جایزه بگیرند !!! کلا همه ادمها گاهی نیاز دارند تشویق بشن !!! اگر تشویق بشن شاید بهتر بشن و توقعشون ازخودشون هم بالا تر بره !!!!!!

پ.ن : باید حتما برم بازار گل و گیاه ،بونسای بیچاره نیاز به تغذیه داره !!!!

پ.ن: شومبوشی را آزادش کردم (مرغ مینا) عاشق سیستمه ، همش روش می شینه !!!!! دیگه باید برم سر کارهام تا اون هم راحت رو سیستمم لم بده .


تو را دیدم ،خدا خندید ، من از عشق تو حظ کردم !!!!!!!!!!!!!!

سلام !!!!
حال من عالیه !!!!

شاید به خاطر بارون دیشب !شاید به خاطر قدم زدن زیر بارون !!!! و شاید به خاطر گوش کردن شعر شاهرخ !!!!! حالم اینقدر عالیه که صبح بدون زنگ ساعت ،ساعت 6:30 از خواب بیدار شدم !!!!!!!

شعر شاهرخ را یه بعدازظهر جمعه کشفش کردم وباهاش حظ کردم!!!!!وقتی که حمید خوابیده بود و تلاش من واسه بیدار کردنش بی فایده بود .آهنگ حظ کردن شاهرخ را پلی کردم ! شروع آهنگ و اون حالت ریتمیکش باعث شد حمید بیدار بشه .حرف دلم بود . این آهنگ هم شد سرود خانواده کوچک  ما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مارجانیکا را شکر  دیروز بارون حسابی اومد و هوا کلی تمیز و نظیف و لطیف شد !!!هر چند نگران کننده است این بارون وسط تابستون و شاید نشانه ای از تغییر فصل و یا تاثیر ماهواره هابل در جو و منطقه خوارمیانه باشه اما بازم به خاطر کمبود آب و آلودگی هوا جای هزار هزار کرون شکر داره !!!!!

من شهرمو خیلی دوست دارم . واقعا از زندگی در این شهر خوشحالم !!!!دیشب که رو پل بودیم و یک جوان خوش صدا زد زیر آواز یادم اومد چه رسم خوبی داره شهرما  و یاده خاطرات عکاس فرانسوی افتادم که در توصیف صحنه دیشب نوشته بود : مردم زیر پل می روند و آنهایی که صدای خوشی دارند می خوانند و دیگران  برای حمایت و تشویق به دور او جمع می شوند.دیشب در  عرض چند دقیقه دور جوانک پر بود از جمعیت !!!!!!!!!!!!

تو راه برگشت  هوس آهنگ شاهرخ کردم  ،حس کردم ریتم آهنگ خیلی به بارون می خوره و حسم کاملا درست بود !!!!!!!!


این روزها فکرم خیلی درگیره !!!دو تا مهمانی مهم و اساسی دارم که باید هر چه زودتر دعوت کنم و میزبان باشم ولی متاسفانه حس میزبانی لازم برای این دو مهمانی را ندارم !!!!!!!

هوس خرید کتاب کردم !!!!! از همون خریدهایی که می رفتم کتابفروشی و قدم می زدم و کتاب بر می داشتم !!! از همونهایی که  بعد که سر حساب می شدم همه پولم را داده بودم بابت کتاب !!!!!!!!!

دلم می خواست وقت کنم کلاس حافظ و سعدی و مولانا خوانی می رفتم برنامه دارم تا آخر سال 94 حتما برم ولی هرچه زودتر می شد بهتر بود !!!!!!!!


دیروز بابا  مرخصی بود !!! کلی سر به سرش گذاشتم باهاش کشتی گرفتم و کلی حرف خنده دار زدیم !!!!! الان هم اومده دم در خونه پفک و چیبس و آلبالو وانگور آورده می گه به نیت تو و  براتو خریدم !!!!!کلی ذوق مرگ شدم.حس کردم دیروز واقعا بهش خوش گذشته و سر ذوقش آورده !!!!!


----------------------------------------------------

تو یه وبلاگی راجبه دختر و احساسات صندوقچه ای نظرش را نوشته بود .وقتی خوندم  کلی فکرمو مشغول کرد !!!!!!یاده بحث  و اختلاف نظر 6 یا 7 سال پیشم با مهنوش افتادم.منم حاضر نبودم صرفا وفقط به خاطر دوستی احساسات ناب عاشقیم !!!!!!را حروم کنم  .چون خودم را می شناختم و به نظر من همه این سخت گیریها و محدود کردن ها بر می گرده به خودشناسی یا خودناشناسی!!!!!من با شناختی که از خودم دارم می دونم دیر دل می بندم و اگر دل بستم دیگه نمی تونم فراموش کنم !!!شاید رها کنم اما فراموش نمی تونم بکنم و این عذاب آوره !!!! خیلی از کسانی که وارد رابطه های موقت ( که به ازدواج قرار ختم نشه )نمی شوند به خاطر اینه که حافظه فوق العاده قوی از جزئیات روابط وحرف ها و رفتارهای دیگران دارند ، زیادی درگیر رابطه می شنود و روحیاتشون برا روابط موقت اصلا مناسب نیست .این آدم ها می دونند با تمام شدن هر رابطه ای خودشون هم تمام میشوند و شاید دیگه نتونن شروع بشن !!!من نه مخالف و نه موافق روابط دوستی هستم اما به همه توصیه می کنم  قبل از هر چیز خودمون را باید خوب بشناسیم  تا آسیب نبینیم و به جبران آسیب ،آسیب به دیگران نزنیم!!!!!!!!

شریعتی یه متنی داره راجبه اینکه اول باید نهایت دوست داشتن را بلد باشی و بعد دنباله اونی که لایقه بگردی !!!!! کسانی که احساسات نابشون را خرج نمی کنند احساس می کنند نهایت را بلد شدن و منتظر لایق هستند و به نظرم اینم یه منش و روش زندگیه و نمیشه خرده گرفت !!!!!

به شخصه خوده من خیلی خوشحالم که احساسات ناب عاشقیم را در صندوقچه ای برای شوهرم گذاشته بودم .حمید لایقه دوست داشتنه.اینقدر موقعیت واسه تنفر ازهم تو زندگیمون پیش اومده اما احساس ناب مانع جدایی شده .پیوند ازدواج پشتوانه ای شده تا راحت عشق خرج کنی و خیالت راحت باشه .

آدم ها متوجه ضربه هایی که از طرف خودشون به خودشون می رسه نیستن .

منم یه زمانی از خودم خیلی ضربه خوردم . شاید در آینده و در مسائل جدیدتر هم دوباره  از خودم یا دیگران ضربه بخورم .اما حداقل یاد گرفتم ،قبل از اینکه بخوام ببینم چرا و کی بهم ضربه زده حتما بررسی میکنم نقطه ضعفم واسه اینکه ضربه بهم بخوره و دردم بیاد چیه  و جلوش را سریع می گیرم .بعد بررسی می کنم کی زده و در نهایت چرایی اش !!!!!! نمی دونم  تو زندگی چی شده مهمه یا چرایی اش ؟؟؟؟؟؟؟؟اما به نظرم باید دید کدومش برا رفع مسئله پاسخ بهتری داره و برا همون دنباله جواب گشت !!!!!!!!!!


واقعا اومدن حمید تو زندگی من به علت  یه حس مشترک یه رویای مشترک بود .وقتی اومد خاستگاری  واقعا قصد ازدواج نداشتم  ترسیده و رنجور بودم ،قرارش را به اصرار مامان قبول کردم که برم حضوری جواب نه بدم  با دیدنش .  خدا خندید ، جهان یه لحظه خوابش برد و غمهای توی قلبم مرد و لبم برا نه خاموش شد و حرف زدیم  و حرف زدیم و حرف زدیم و کم کم دلمو دزدید وجاش دوست داشتنش را بهم داد  و کم کم عاشق شدم و الان دیوونه اشم طوری که الان حس می کنم  زیر یه سقف با هم تونستیم  کل دنیا را عوض کنیم ومن همیشه دلم می خواست با همسرم دنیا را عوض کنیم و با حمید تونستم .دنیای خودمون را عوض کردیم و متفاوت از بقیه زندگی می کنیم و این منو خیلی سرذوق می یاره .مارجانیکا شکرت .

این شعر واسه همین خیلی حاله منو خوب می کنه چون حرف دله منه ! چون حکایت خانواده کوچک ماست !!!!!


میونِ بغض و لبخندم
میونِ خواب و بیداری
تو هم با من به این رویا
یه حس ِ مشترک داری
 
هنوزم باورش سخته
که تو اینجایی بی وقفه
حالا دنیای من با تو
همینجا زیر این سقفه
 
با تصویره همین دیدار
جهان یک لحظه ماتش برد
تا که چشماتو وا کردی
غمای توی قلبم مرد
 
تـو رو دیدم خدا خندید
من از عشق تــو حظ کردم
با تــو من کل دنیارو
تو یک لحظه عوض کردم



من و خنده با خندوانه

من با خندوانه واقعا بهم خوش می گذره .مثل کارتون باب اسفنجی که واقعا حالمو خوب می کرد و وقتهایی که سرگرم کارهای خونه بودم و آهنگش ناخودآکاه تو ذهنم می اومد   شادم می کرد .رامبد جوان یه جمع خودمونی درست کرده مثل قدیما تو  مهمونیها که به خاطرات بامزه هم می خندیدیم .مثل بازی های گروهیمون .با خندوانه حس می کنم هنوز تو اون روزهام .هه هه و  .....  .آقای جناب منو یاده دوستان جنوبی ام می اندازه .یاده خلیج فارس .شرجی و ماهی گیری .خندوانه یعنی حس ناب لحظه ی زندگی .با خندوانه اصلا دلتنگ قدیم نمیشم.اهای خندوانه ای ها دل همو شاد کنید .من عاشق خندوانه ام .20 ثانیه خنده زورکی من به همراه برنامه واقعا حمید را می خندونه و شاد  می کنه .

پ.ن :من خیلی خوشبختم چون حمید هم مثل منه .وقتی بازی قلعه و شاهزاده می کنیم 

وقتی اون شواله می شه و می یاد به جنگ تا منو به دست بیاره کلی به این خلبازیهامون می خندیم .ازته دل .از ته اعماق وجود .واقعا خندیدن لذت داره 

پ.ن :مارجانیکا خیرت بده رامبد جوان .دمت گرم .

دوست جون !!!!!!

کلمه ای که من دوست دارم دوسته !!!! عاشق دوست هستم .دوست  وفاداره  .مهربونه .هم زبونه .

دوست می تونه ادم را از پرتگاه زندگی نجات بده .دوست خوب  می تونه با گوش دادن  آتش های درونت را خاموش کنه و اجازه می ده دنیا جای قشنگتری بشه . 

پ.ن :من همیشه مشکل غذای اضافه دارم .یه ایده از یه جا خوندم که به نظرم جالب امد .یه یخچال بذاری تو کوچه  و هر کی غذای اضافه اش را با زدن تاریخ روش بذاره تو یخچال .تا غذاهای اضافه حرام نشه و بتونه یه گرسنه را سیر کنه .شاید انسان شریفی شرمنده فرزندش نشه  و به جا اینکه تزیین غذا را بذاریم واسه تو وایبر و واتس آپ  و کلاس برا هن .برا اونها تزیین کنیم .به نظرم عالیه .عالی کاش بتونم و بشه 

توافق !!!!!!!!!

من توافق را دوست دارم .توافق نشان می دهد می توان با یک مذاکره هر چند طولانی متقاعد کرد و فهماند و فهمیده شد .ظریف و هیت همراه خدا قوت .عالی بود .عالی .قیافه نتانیاهو و هاج و واجیش می ارزید به همه ساعات مذاکره و سختگی و .... 

پ.ن :یه بار سخنرانی نتانیاهو را از بی بی سی می دیدم یه نقشه همراه خودش اورده بود و روش ایرانی های  تروریسم را در کل دنیا نشان می داد .وای یعنی واسم جالب بود ..اسلام اونم نه همه مسلمونها یه تیپ خاصی از اسلامیون با ریش و  یه حالت خاص چهره را ایرانی معرفی می کرد همه هم تصدیق می کردند .اخه ادم حسابی حداقل  موذعت را مشخص کن با اسلام مشکل داری با ایران مشکل داری با تروریسم مشکل داری یا با همه ولی الزامن این سه تا به یه معنی نیس  و دنیا پر از این دسته با این سه خصوصیت هم الزامن نیس  و نمی تونه باشه  !!!!بفهم نفهم !!!!!!!!!

پ.ن:من  حس عجیبی به این توافق  دارم .برام مهمه .احساس غرور بهم می ده  نه واسه اقتصادی که انتظارش را داریم و نه واسه بهبود شرایط .خستگی ظریف نشان از تلاش عمیق می داد و وقتی تو یه طرف و کله دنیا طرف دیگه باشه مبارزه و تلاشت حتی اگر جواب نده دلنشینه .خنده های ظریف  و ضرب المثل عمیقش خیلی به دل من چسبید .دست مریزاد مرد و خدا قوت 

انگیزه های بهانه !!!!!!

رفتن بهانه می خواد و ماندن انگیزه !!!!!

بعضی ها نه بهانه هاشون واسه رفتن کافیه و نه واسه موندن انگیزه هاشون لزوم ممکن را داره !!!

اونا الکی معلق اند !!!! گاهی خوشحال ،گاهی غمگین !!!! بعضی وقتها با بهانه هاشون و گاهی با انگیزه هاشون !!!!

شاید واقعا نمی دونن از زندگی چی می خوان !!!!!

منم خودم گاهی دچار می شم !!! اون وقتهایی که نمی دونم چی می خوام !!!!! واسه همین قضاوتم راجبه بقیه هم اینه !!!!کلا آدم از دریچه دل  خودش بقیه را می بینه هر جور دوست داره !!!!!!هر طوری خودش هست !!!!


کسی مرا از دور صدا میزند !!!

سلام !

وقتایی هست تو زندگی که مثل رویا می مونه ! لحظه ای و نهایت خوشی ! لحظه هایی که با آدم  هایی برخورد می کنی از جنس خودت اما با سن و جنس و شرایط متفاوت !!!!

آدمهایی که شاید اصلا قیافشون تو ذهنت نمونه و هر چی فکر کنی یادت  نیاد چه شکلی بود اما حرفاش هی تو ذهنت مرور می شه و رویات هی بهت نزدیک تر می شه و موانع پر رنگتر !!!!!

امروز خوندم ذهن واقعیت گرا نیست بلکه امنیت گرا است ! چیزهایی را بهش توجه می کنه که ازش ذهنیت داریم !!! بعد اتفاقی شبکه 4 وسط تمیز کاری آخر هفته یه فیلم گذاشت به نام وزنه های بی وزن !!!! من کاملا تونستم رابطه بین آنچه خونده بودم و آنچه که فیلم داشت بیان می کرد و آنچه که ذهنم باهاش احساس امنیت می کرد را پیدا کنم و درک کنم !!!مفهوم کارگردان و نویسنده شاید با آنچه که من درک کردم متفاوت باشه اما مهم اینه که من از فیلمشون آنچه را باید می فهمیدم ،فهمیدم !!!! 

زور می زنم آسمان را نمی بینم !!! همه چیز را یافته ایم و رها خواهیم کرد !!!!!

من تغییر  کردم !!!! 

فلسفه را دوست دارم !!! برای تغییر لازمه استاد فلسفه خودت باشی !!!!! 

گاهی بعضی حرف ها رو دلت سنگین می شه . اینقدر سنگین  که می ره ته دلت و زور می زنه راهی برای بیرون پیدا کنه اما غافل از اینکه ته دل راهی به بیرون نیس !!!!!!ته دل مخزن اسرار سنگینه !!!

دلم سفر دو نفره می خواد !!! برا بازدید باید مشهد برم !!! حمید  معلوم نیس بتونه بیاد !!!

دلم لک زده واسه کوهنوردی !!!!واسه کوله پشتی و مسیر طولانی و پر پیچ و خم و صحرا !!!

دیشب قبل خواب داشتم رویاهامو می ساختم !! خیلی باحال بود !!!کاش بشه !!!!!!

مادر شدن سخته ! مقدماتش زیاده ! باید قبلش خوددتو سبک کنی ! خودت را رو راست کنی و قبول کنی تو فقط مادری نه صاحب !!! قبول کنی تو فقط راهنما و پیشنهاد دهنده راهی نه راهور !!!! شاید فرزند تو اونی نشه که تو می خوای نخواد اونی که تو فکر می کنی درسته و کاری را کنه که تو نتونی بپذیری اما تو باید خوب تربیت کنی ! باید انسانیت را آموزش بدی !!!! فرهنگ و دین و ادب مسیرش مشخصه اما قدم زدن تو مسیر و آنچه باید برداشت بشه مهمه و نیاز به انسانیت داره !!!!خیلی چیزها اشکال نداره اما نباشه بهتره و انتخاب این بهترین از عهده من خارجه و باید این را من درک کنم که بهترین من و یه فرد دیگه متفاوته !!!!!من برای بچه ام هیچ رویایی ندارم جز اینکه انسان باشه و انسانیت داشته باشه و تو هر مسیری قدم می ذاره وجدانش جلوتر از اون اون را راهنمایی کنه ! 

خیلی وقتها فکر می کنم خدایی نکرده زبونم لال اگر کودک من مشکل جسمی یا ذهنی داشت باز من مادرم !!!!و من باید راهنما باشم و این امتحان خیلی سختیه .خیلی خیلی سخت.

بچه سالم و صالح و زیبا نعمته و هر کدوم از این سه تا نباشه امتحانه !!!!نگاه مطلق به قدرت مطلق ! به وزنه ها نگاه می کردآنها را  به روی دوش خدا می انداخت و کنار می ایستاد و نگاه می کرد !!!!برای  روی دوش خدا انداختن باید وزنه ها را ببینی و بلند کنی که خیلی وقتها همین قدر هم نمی تونیم وزنه ها را نگه داریم !!!!!چه برسه حملش یه عمر روی دوش و زندگی کردن !!!!


تو ذهنم اینه که تو هفت سالگی بچه ام یه جلسه دو نفره بگیریم و باهم مشورت کنیم !!! یه مسیر جدید بهش پیشنهاد بدم !!!!!قبول  یا ردش با اونه !به جای کلاس اول بره حفظ و تفسیر قرآن .حافظ خوانی و سعدی و مولوی خوانی !!!!بعد از اون اگرمایل بود روش آموزشش متفاوت از دیگران می شه اگر نبود با یکسال تاخیر به بقیه می پیونده مثل کسی که نیمه دومه اما با یه دید بازتر و یه درک عمیق تر و این کمکش می کنه همیشه متفاوت فکر کنه و درست عمل کنه !!!!!

من مادرم ! کودکم علاوه به تغذیه جسمی جند سال اول روحش را هم من باید تغذیه بدم ! روح اون درگیر ترس ! دلهره و ناامیدی هم میشه و من باید اونو آماده رویارویی با این اتفاقات کنم و الا جلوی این اتفاقات را گرفتن تنها تا چند سال برای من امکان داره، هر چه بزرگتر می شه ،قدرت من محدودتر می شه !!!!!

کسی مرا از دور صدا می زند !!!من او را نمی بینم !زور می زنم آسمان را نمی بینم ! می یابم و رها می کنم  !!!! کسی مرا از دور صدا می زند !!!!هوای دلم مسموم صدایی است که مرا هر روز می زند !!! مرا صدا خواهد زد !!! صداها هر روز مرا به صلابه خواهند کشید !مرا خواهند زد !!!! مرا می زنند تا به من بفهمانند باید بیابم و رها کنم !!!! زندگی جای دیگری است !!!!!


یه شب خردادی !!!!

خرداد ماه زیاد واسم خاطره انگیز نیست چون معمولا یا سرگرم امتحانات بودم یا سر گرم یه آزمون سخت واسه همین خیلی واسم ماه سرسختی بوده اما امثال آرومه !انگار تازه کشفش کردم !!!!

زهرای من ،بهترین دوستم بارداره و من لبریز از حس خاله شدن .

دکتر غدد ،دکتر پوست ، دکتر داخلی ،دکتر ریه ، دکتر گوارش  و دوباره دندان پزشک و دکتر زنان  مادر شدن کلی مقدمه داره  !!!!!!!!!!!!! خاله جون قدر مامانت را بدون نهایت تلاش برا این که تو سالم و صالح و زیبا به دنیا بیای عزیزم.

کلا دو سه ماهی هست مثل آب راکد شدم !خستم ! بی حوصله ام .حتی کوتاه کردن موهام هم  نتونست حالمو عوض کنه .خوبه حمید هست خوبه اون حداقل تو شلوغی کارهاش و خستگی هاش حواسش به خستگی ها و بی حوصلگی من هست .گاهی آدم دوست داره خسته و رها و راکد باشه و یکی نگهش داره .همراهش باشه .غر نزنه ،صبورت باشه .دلم حرم امام رضای دو نفره می خواد اما حمید خیلی گرفتاره خیلی خیلی  و من فقظ می تونم تو دل هوای حرمو داشته باشم .

الان همید مثل یه بچه پسر شیطون که بعد کلی بدو بدو از خستگی بی هوش شده رو تخت ولو شده و من مست تماشاشم . خیلی دوستش دارم . دیروز هوس کردم یکی از این عکس های دو نفره خاطره انگیزمون که چاپ کردیم  را  همراه دو تا عکس های بچگیمون بزنم روی  درب یخچال ! خیلی باحال شده ! خیلی حمیدم خوشش اومد . 

یه هفته است تمرین قهوه درست کردن می کنم ! خیلی سخته یه قهوه تلخ خوشمزه دم کنی اما خیلی می چسبه هر نوع قهوه ای را دو نفری خوردن !!!!!!!!حمید زیاد از قهوه خوشش نمی یاد . قیافه اش موقع خوردنش خیلی خنده داره !اما واسه اینکه می بینه تو این همه خستگی ذوق قهوه دارم می خوره اونم با قیافه خنده دار !!!!!!!

کارهام گره خورده !!! فعلا بیکارم !!!!! دنباله ایده ام هستم اما تا عملی شدن کلی راه داره ! خودم انگار هنوز توجیح نیستم !!! نمی دونم چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

هوس کردم بنویسم !!!! خاطره !!! جواب موریس مترلین !!!!!! کتاب کودک !!!!!! 

از مطالعه علمی زده ام !خسته ام !شاید این همه تهی بودن به خاطر همین علم بدون عمله !به خاطر این جنگ درون سر این رشته ئ تغییرشه !حمید موافق تغییره !مخالف ادامه رشته ! موافق کار متتاسب با رشته ! من حس معلق بودن دارم !!!!!کلی  رویا تو این رشته دارم !!!!که می دونم فقط رویا است .تغییر رشته را دوست دارم اما حس می کنم 6 سال عمرمو می اندازم دور !!!ادامه تحصیل را با اینکه عاشفشم اما می دونم آینده ای نداره .سختی و خود آزاری الکی حسی که الان دارم 6 ساله دیگه با دکتری 20 برابره !!!!!سر در گم و خسته و بی رمقم !!!!!! از طرفی می خوام تا قبل نی نی یه کاری دست و پا کنم .تا شهریور رویاهامو دنبال می کنم نشد دلو می زنم به دریا رشته را عوض می کنم ! رویاهام محقق شد دو ساله دیگه دکتری می خونم !!!!!!!!!

انگار متوقف شدم ! از طرفی می ترسم رویاهامو دنبال کنم . می ترسم نشه و از این حالم بدتر شه حالا یه رویایی هست اگه نشه ،من خیلی خیلی فسرده می شم .

امید به مارجانیکا !!!!

ماه رمضان نزدیک و دل من هوای شب های احیا .پارسال لردگان بودم !!!! عالی بود عالی !!!!!


پر کشیدن خیال واژه!

بد اون همه سر مستی چگونه می توانم  امشب خیال واژه را پر ندهم به سمت و سوی تو !

روزگاری است روزها مست خوابم و شبها سر مست بیداری ! تو را می جویم در گذرگاه زودگذرت ! دلم هوای تو دارد اما از دور !گذرگاهت را بی هیچ وابستگی ،دوست می دارم ! دلبسته ام به زودگذر بودنش ! برایم شیرین است هر لحظه طعم حضور بی حضورت را مزه کردن ! برایم آرامش بخش است در دل راز و نیاز پنهانی و حس حضورت در نشانه های حضورت! 


پرکشیدن خیال واژه !!!!!!!

سلام .

امشب از اون شبهایی که هزار هزار کرور شاکر مارجانیکا ام و حس خوشبختی بند بند بدنم را مست کرده ! از اون شبهایی که مهمان داری فردا وکارهای مربوطه اش و  ظرفهای نشسته مهمانی امشب و سبزی های بسته بندی نشده و مرغ های تمیز نشده و هزاران هزاران کار خانومی و خانه داری دیگه مانعی واسه نوشتن نمیشه ! از اون شبهایی که معصومانه خوابیدن شوهری و دیدن برنامه رادیو 7 و گذروندن یه روز خوب با  یه دوست خوب و یه ورزش درست و حسابی و یه مسابقه و برد تیمی ما و مهمونی خودمونی با اعضای خودمونی خانواده آدم را وسوسه ی نوشتن می کنه !

 من خیلی خیلی خوشبختم چون جای دیدن سریال های جم و فارسی وان و .... افتخار دیدن برنامه 7 و ثریا و دانه و پایش و این شبها را دارم و بیشتر لذت می برم .من خوشبختم چون عزیز بیمارم فردا به میهمانی ما می آید هرچند برایش سخت است هر چند غذایش خاص است اما منت گذاشته به خانه حقیر ما می آید . 

باز اسفند شد ! یه سال دیگه گذشت  من خوشحالم که به شهرم برگشته ام .خوشحالم که کنار عزیزانم هستم و هر وقت اراده کنم حضوری افتخار دیدنشون را دارم .خوشحالم که دوستان خوبی دارم و بهترین دوستم .بهترین دوست خانوادگی ام هم هست .خوشحالم که ورزش می کنم و شاداب هستم .خوشحالم با اینکه فکر می کردم از خانه داری متنفرم اما با لذت خونه را داری می کنم . خیلی خیلی خوشحالم که امسال مفید بودم . پرستار بودم و با تلاش شبانه روزی و شب بیداری جون یه نفر را نجات دادم .امسال من واقعا مرگ را پشت سرم احساس می کردم و هر لحظه منتظر بودم خودشو نشونم بده و مارجانیکا شکر تا امروز تنها پشت سرمه و امیدوارم سال های سال همونجا بمونه . خوشحالم که کار دارم و خوشحالم که تحصیلاتم را ادامه دادم و هدفمندم .

اسفند شد و من اسفند نیامده  مطابق هر سال تمام خانه را تکاندم. عادت کرده ام به مهمان داشتن و امسال نیز کلی مهمان از شهر های مختلف سرزمینم دعوت کرده ام به خانه ما بیایند تا من  افتخار میزبانی آنها را  از آن خود کنم . 

من نمی دانم چند سال زنده ام اما از زندگی ام از لحظه لحظه زندگی ام لذت می برم از تمام موهبت هایی که خدا در این دنیا قرار داده استفاده می برم از دوست صمیمی، مهمانی دادن و رفتن .تجربه چیزهای جدید و جاها وغذاهای جدیدو ...

حال می کنم پای یه برنامه تلویزیونی مسخره بخندی و خونه ات رو طوری درست کنی که واسه بقیه عجیب و واسه خودت یه گوشه ای از بهشت باشه .اگر خدا بخواهد  و لایق باشم و زنده ،سال دیگه بزرگترین موهبت یه زن ، مادر شدن را تجربه می کنم . هرچند کمی نگرانم ! نگران خلط خونی و گلو درد های خوب نشدنی و درد و لکه های پوستی اما اینها مانع این نمیشه که هدفهام را تعطیل کنم و ناامید بشم .اما نمی دونم چرا از دکتر رفتن واهمه دارم می ترسم برم و هر روز امروز فردا می کنم شاید اگر برم خیالم راحت بشه و دیگر نگران نباشم اما از درمان می ترسم ،نه از روند درمان از روند روحیه خودم ! می ترسم بشکنم و زندگی را ببازم .من زندگیم را واقعا دوست دارم

این گذرگاه پوچ را با تمام سختی ها و رنج ها و اشکها  و لبخند ها و شادیهاش دوست دارم منو به مارجانیکا وصل می کنه .اونو هر لحظه تو یاده من زنده می کنه و منو لبریز آرامش می کنه .چگونه پر کشد خیال واژه بی تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟