من و بابا امیر و امید یه طرف ، سرطان و پزشک و مرگ یه طرف ، جنگ تن به تن نیس اما جنگه !

از دیشب تا به حال یه حس عجیبی دارم ، امید را از خودت یاد گرفتم که تو اوج درد می گفتی خدایا کمکم کن و خدایا شکرت ، دیشب که رفتی تو کما و همه می گفتن دیگه امیدی نیس ولی هنوز تمام نیس ، بازم خدا را شکر کردم که میشه به ام یجیب تکیه کرد و امید داشت به کرم خدا ، از دیشب تا به حال لحظه ای نیست باهات حرف نزنم ،  می دونم ترسیدی و دوست داری کنارت باشیم ، من کنارتم ، کما چیز بدی نیس اصلا ازش نترس ، احتمال داره همین باعث شه سرطان کوچ کنه و بره ، من و شما به هم قول دادیم سرطان را شکست بدیم ، با امید ، با بغلهای انرژی زا ، با توکل و نزدیکی بیشتر به خدا ، هر وقت تو خودت می رفتی می گفتم  ادم تا زنده است باید تلاش کنه و می گفتی باید به خدا نزدیک تر بشم و من غرق میشدم تو بزرگیت ، تو خوب بودنت ، دلم تنگ شده برا شب نشینی ها ،برا حرفهای پدربزرگ و نوه ای ، برا بیرون رفتن ها ، دستهاتو گرفتن ، بوسیدنت ، من هنوز امید دارم ، امیدت را از دست نده ، مبارزه کن ، قول سرطان را ما باید شکست بدیم ، یک سال پیش گفتن تمامه ، رهایش کنید ، من و شما رو عهدمون می ندیم ، شما با امیدت ، من با امید شما ! دلم برا قرآن خوندنت ، برا استقبال مهربونت موقع رسیدن به خونت ، خونه بدون شما و مادربزرگ خونه نیس ماتم کده است ، مادربزرگ همه زندگیش شمایی ،  بچه وحیدو دلت نمی خواد ببینی ؟ بجنگ ، تو تب مالت هم شکست دادی ، این که یه سرطان احمقه !  بجنگ ، سرطان اخرش کم می یاره مطمئنم در مقابل امیدت و مقاوتت ،فقط تسلیم نشو ، درد کشیدن سخته ولی تسلیم نشو ، من منتطرتم ، خونتون ، مادربزرگ ،بقیه فامیل ، ما همه دوست داریم ، ازبس ماه بودی ، مهمون نواز ،از بس لطیف بودی از بس دریا ، عاشقتم ، بهت امید دارم ، امیدت را از دست نده مبارزه کن ، نشون بدیم ایمان به خدا و شکرش تو همه لحظه ها معجزه می کنهتلاش کن و تسلیم نشو . دوستت دارم  عاشقونه . بوس بوس


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد