شاعر

وقتایی هست که شاعر می شی ! 

میشینی لب پنجره و فکرتو پر میدی به سمت هر چه زیبایی است و نوک قلمتو تیز می کنی به سمت قلب کاغذ و و آروم آروم فرو می دی ویواش یواش روانش می کنی تا مبادا فکرت نپره ! 

وقتایی هست که تو دلت می خواد شاعر باشی ! اما فکری برای پر دادن نداری یا اگر هم داری پرواز بلد نیست یا شاید بلد هم باشه اما تنبلیش می یاد یا احتمال داره از ارتفاع بترسه ! اون لحظه هاست که فکر های پر زده ی بقیه را مرور می کنی تا حرف دلتو از زبون کسه دیگه بشنوی ! اون وقت ها هم تو شاعری و در این شکی نیست اما تواین شاعری محرکلازمه !انگیزه واسه پیدا کردن یک شعر از زبونه دلت ! اینه که این نوع شاعری را زیبا می کنه !تلاش برای یافتن به نظرم با ارزش تر از تلاش برای استفاده از داشته هاست ! هر چند هر دو اهمیت دارند اما من دومی را بیشتر می پسندم ! چون راضی به نداشتن نشدی و پیدا کردی ! 

تصور کن چند تا آدم به همسرانشون شعر تقدیم کردند ؟ 

چند تا عاشق از شعر برای حرف دلشون به معشوقه کمک گرفتن ؟ 

آیا همشون شاعر بودند؟ 

آیا همشون این کارو کردند ؟ 

چرا بعضی ها برای بیان حرف دلشون شعر انتخاب می کنند و بعضی ها سکوت ؟ 

و چه دنیای پیچیده ایی انسان بودن ! 

------------------------------------------------------------------------------------------ 

پ.ن: یادم افتاد خیلی وقته به همسرم شعر تقدیم نکرده ام .   

پ.ن:حتما آهنگ مشترک گوگوش و مارتیک را با اسم شاعر پیدا می کنم !‌دانلود می کنم به همراه یه متن عاشقانه تقدیم همسر عزیزم می کنم . 

پ.ن : دوست داشتن بهونه نمی خواد اما به بهونه ی دوست داشتن می شه هر کاری کرد ! شاعر شد !!!! زندگی کرد !!!! 

پ.ن:.................... 

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 http://rahezendegee.persianblog.ir

سلام. خوشحالم که ازدواج کرده اید. براتون زندگی با نشاط و توام با موفقیتی را آرزو می کنم. در این سالها که گاهی برای خودم چیزی پیدا می کردم و به وبلاگم اضافه می کردم سری هم به لینک دوستان می زدم، البته خیلی کم. در این فاصله بعضی کلا تخته کرده بودند و رفته بودند بعضی هم مدتها بود مثل من چیزی ننوشته بودند، منم کم کم کم از لینک دونی حذفشون می کردم اما چند نفر دیگه و شما ، بودید چون می دونستم هر وبلاگ نویسی دوست داره توی وبلاگهای بیشتری لینک داشته باشه تا بازدیدهاش بیشتر باشه اما امشب می بینم که شما هم داره فاصله بین نوشته هاتون چندماهه می شود بخصوص اینکه خیلی هاشون هم رمز دارند و برای شخص خاصی نوشته شده اند. بنابر این فکر نمی کنم دیگه نیازی باشه .... و به نظر میاد این آخرین نظر من در وبلاگ شما باشه (البته پس از چند سال) و البته همراه با تبریک و آرزوی موفقیت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد