می خوام واست نفس بکشم !!!!!!!!!!!!!!!!

می دانی که خوابم می اید و خواب ندارم !
می دانی که کلی کار دارم که باید صبح روی میز مهندس باشد انجام نداده ام  

می دانی که فردا باید قسمتهای مربوط به من پروژه ی درسی را تحویل بدهم ولی  هنوز آماده نشده  

و توی منه من می دانی که من اکنون و در همین لحظه نیاز به خودنویس بودن دارم  

همین امشب که بغض راهه گلومو بسته .همین امشب که من سر درگم دیروز و امروز و فردام و حالم حالی به حالی است 

حال من تصور مکانی است بی جاذبه  که تو نقطه ی نگه داشت همه چیزی و همه چیز به گرد تو می گردند و سکون ندارند و دسترسی به انها غیر ممکن است !
فقط در کنار تو با فاصله ی معینی در حال گردش و خودنمایی اند و تو بسان کودکی کنجکاو باچشم تنها قادری دنبالشان کنی و هر از چندگاهی با تصور اینکه ممکن است دستت دراز شده یا فاصله ی مدعون شده  کم شده دستی دراز می کنی و ...........هیچ ! 

 

منه من دیروز ماه کامل بود !‌برایت آرزو کردم !دلت روشن ! خدا بر ماه نشسته بود و آرزو ها را یادداشت می کرد !‌دیدم قلمش تکان خورد و چیزی نوشت ! مطمئن باش خدا چون تو فراموشکار نیست .هوایت را دارد از حرکت قلمش و نشانه هایش در فضا حتم دارم به یادت هست !‌به یادش باش و سپاسگذارش باش .دلم گواهی میدهد !

-------------------------------------------------------------- 

بهش گفتم واسم یه نقاشی بکش 

با چشمای شیطونش یه نگاه پر از تفکر بهم انداخت و گفت 

چی بکشم  

گفتم هر چی دوست داری  

گفت واسه تو بکشم ؟ 

گفتم آره یه چی بکش که بشه فقط واسه من باشه 

یه نگاه رضایت بخش بهم انداخت و با تاکید فراوان گفت : باشه !  

بعد از یک ساعت نقاشی را واسم آورد 

یه کاغذ سفید که  هیچی توش نبود و یه مداد سفید که دستش بود و باخوشحالی محو نگاهم بود ببینه خوشحال شدم یا نه 

صورتشو که دیدم فهمیدم سرکاری نیست و منتظره نظره منه 

بهش گفتم چی واسم کشیدی؟ توضیحش بده 

گفت : نمی بینی ؟ واست نفس کشیدم !
گفتم می بینم ! اما چون رنگش نکردی نفهمیدم 

سری تکون داد و گفت ! رنگشم کردم ! آخه واست نفس کشیدم !
گفتم خوب اینکه ماله همه است !‌ماله من تنها نیست !
گفت نه !‌من واسه تو نفس کشیدم ! بقیه نفس می کشند !
گیج شدم ! گفتم فسقلی توضیحش بده !
گفت واست نفس کشیدم و شونه هاشو انداخت بالا !
گفتم : نفسه چه بویی می ده ؟ 

با حالت قهر گفت من شاعر نیستم !‌من نقاشم ! واست نفس کشیدم بده به یه شاعر تا واست بوش کنه !‌بوشو توصیف کنه !
گفتم خوب بگو چه شکلی!
واست کشیدم !‌نکنه سفیدی را تشخیص نمی دی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

گفتم :راستشو بگم /نه !تو واسم بگو ! 

گفت نفس کشیدم دیگه !
اینقدر اصرار کردم و گفتم گفتم تا آخرش به حرف اومد ! 

گفت یه  زمین کشیدم با همه ی آدمها حتی نی نی های تازه به دنیا آمده !‌بعد یه آسمون یه خدا و کلی دست که بهم کمک می کنند !‌یه عالمه کوه و دشت و صحرا وهی توضیح داد و داد اندازه ی همون یه ساعت نقاشی و بعد گفت تمام شد؟ 

گفتم خوب کجاش اختصاصی واسه من بود !
با عصبانیت گفت ا؟ واست نفس کشیدم دیگه !‌رنگ سفیدش مختص تو بود !!! تو فقط الان می فهمی این کاغذ سفید و بی شکل نیست یه نفس داره که من واست کشیدم !
یکم فکر کردم !فسقلی راست می گفت !سر این کاغذ کلی نفس کشید و واسم توضیح داد و اجازه داد درک کنم هر کاغذ سفیدی شاید مداد سفیدی روش نقش کشیده باشه !‌مهمه که سفید و پاک ولی مهمتر از اون اینه که نفسی کشیده شده که فقط ماله توه و وقتت را گرفته !
مهم اینه که نفس کشیدی !!!!!!!!!!
خیلی حرفه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  

-------------------------------- 

پ.ن: بعد ها سعی می شود نفس کشیدن را بهتر بهش بپردازم و تصویرسازیش کنم !‌

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد