وقتی قرار است عروس قصه ها شوی چه فرقی می کند پرنسس با تو ازدواج کند یا جنگجوی قهرمان یا قورباغه ی معروف !مهم پایان داستان است که همیشه به خوبی و خوشی تا پایان عمر با هم زندگی کردند !!!!!!!!!!!!!!!
من عروس قصه هایش می شوم تا او شاهزاده ی رویاهایم شود .
بی نهایت می ت وان به او تکیه کرد .از نگاهش رنگ چشمانش و آهنگ صدایش نهایت لذت را می برم .مست می شوم از حضورش کسی که شبیه هیچ کس نیست خودش است همان که باید باشد !
دیروز و امروز دو روز فوق العاده بود !
به لطف حضور مهندس رضایی نژاد و پدر بزرگوارشون جناب دکتر یحیی رضایی نژاد .
این دو روز کارگاه پرورش اسب فوق العاده جالب و جذاب و مفید بود .کلی چیز جدید راجبه دنیای قشنگ و جذاب این مخلوق زیبا یاد گرفتیم و از دیدنشون لذت بردیم .بازدیدهای امروز هم فوق العاده بود
خالص سازی اسب اصیل ایرانی و پرورش اسب و هزینه روی این بخش و صادراتش می تونه خیلی خیلی مفید فایده باشه
حتی حفظ نژادشون برای اینده ها !
اما کو توجه و برنامه ریزی و سرمایه گذاری
خیلی عالی بود امروز
خیلی خیلی
جای همگی خالی !
امروز جزیی از بهترین روزهای زندگیم بود
بچه های گروه عالی بودند ! پدر استاد فوق العاده خوش برخورد و دوست داشتنی و بزرگوار و خود استاد هم که خیلی خیلی همراه و کمک بود
واقعا جاتون خالی
مارجانیکا خیلی خیلی ازت ممنونم که امروزم را به این خوبی به پایان رسوندی
بسیار تا بسیار سپاس
می دانی که خوابم می اید و خواب ندارم !
می دانی که کلی کار دارم که باید صبح روی میز مهندس باشد انجام نداده ام
می دانی که فردا باید قسمتهای مربوط به من پروژه ی درسی را تحویل بدهم ولی هنوز آماده نشده
و توی منه من می دانی که من اکنون و در همین لحظه نیاز به خودنویس بودن دارم
همین امشب که بغض راهه گلومو بسته .همین امشب که من سر درگم دیروز و امروز و فردام و حالم حالی به حالی است
حال من تصور مکانی است بی جاذبه که تو نقطه ی نگه داشت همه چیزی و همه چیز به گرد تو می گردند و سکون ندارند و دسترسی به انها غیر ممکن است !
فقط در کنار تو با فاصله ی معینی در حال گردش و خودنمایی اند و تو بسان کودکی کنجکاو باچشم تنها قادری دنبالشان کنی و هر از چندگاهی با تصور اینکه ممکن است دستت دراز شده یا فاصله ی مدعون شده کم شده دستی دراز می کنی و ...........هیچ !
منه من دیروز ماه کامل بود !برایت آرزو کردم !دلت روشن ! خدا بر ماه نشسته بود و آرزو ها را یادداشت می کرد !دیدم قلمش تکان خورد و چیزی نوشت ! مطمئن باش خدا چون تو فراموشکار نیست .هوایت را دارد از حرکت قلمش و نشانه هایش در فضا حتم دارم به یادت هست !به یادش باش و سپاسگذارش باش .دلم گواهی میدهد !
--------------------------------------------------------------
بهش گفتم واسم یه نقاشی بکش
با چشمای شیطونش یه نگاه پر از تفکر بهم انداخت و گفت
چی بکشم
گفتم هر چی دوست داری
گفت واسه تو بکشم ؟
گفتم آره یه چی بکش که بشه فقط واسه من باشه
یه نگاه رضایت بخش بهم انداخت و با تاکید فراوان گفت : باشه !
بعد از یک ساعت نقاشی را واسم آورد
!
یه کاغذ سفید که هیچی توش نبود و یه مداد سفید که دستش بود و باخوشحالی محو نگاهم بود ببینه خوشحال شدم یا نه
صورتشو که دیدم فهمیدم سرکاری نیست و منتظره نظره منه
بهش گفتم چی واسم کشیدی؟ توضیحش بده
گفت : نمی بینی ؟ واست نفس کشیدم !
گفتم می بینم ! اما چون رنگش نکردی نفهمیدم
سری تکون داد و گفت ! رنگشم کردم ! آخه واست نفس کشیدم !
گفتم خوب اینکه ماله همه است !ماله من تنها نیست !
گفت نه !من واسه تو نفس کشیدم ! بقیه نفس می کشند !
گیج شدم ! گفتم فسقلی توضیحش بده !
گفت واست نفس کشیدم و شونه هاشو انداخت بالا !
گفتم : نفسه چه بویی می ده ؟
با حالت قهر گفت من شاعر نیستم !من نقاشم ! واست نفس کشیدم بده به یه شاعر تا واست بوش کنه !بوشو توصیف کنه !
گفتم خوب بگو چه شکلی!
واست کشیدم !نکنه سفیدی را تشخیص نمی دی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم :راستشو بگم /نه !تو واسم بگو !
گفت نفس کشیدم دیگه !
اینقدر اصرار کردم و گفتم گفتم تا آخرش به حرف اومد !
گفت یه زمین کشیدم با همه ی آدمها حتی نی نی های تازه به دنیا آمده !بعد یه آسمون یه خدا و کلی دست که بهم کمک می کنند !یه عالمه کوه و دشت و صحرا وهی توضیح داد و داد اندازه ی همون یه ساعت نقاشی و بعد گفت تمام شد؟
گفتم خوب کجاش اختصاصی واسه من بود !
با عصبانیت گفت ا؟ واست نفس کشیدم دیگه !رنگ سفیدش مختص تو بود !!! تو فقط الان می فهمی این کاغذ سفید و بی شکل نیست یه نفس داره که من واست کشیدم !
یکم فکر کردم !فسقلی راست می گفت !سر این کاغذ کلی نفس کشید و واسم توضیح داد و اجازه داد درک کنم هر کاغذ سفیدی شاید مداد سفیدی روش نقش کشیده باشه !مهمه که سفید و پاک ولی مهمتر از اون اینه که نفسی کشیده شده که فقط ماله توه و وقتت را گرفته !
مهم اینه که نفس کشیدی !!!!!!!!!!
خیلی حرفه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
--------------------------------
پ.ن: بعد ها سعی می شود نفس کشیدن را بهتر بهش بپردازم و تصویرسازیش کنم !
دلم قهوه ی نمکی می خواد !!!!!!!!!!!!!!
دلم بسیار تا بسیار قهوه با طعم نمک می خواد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پ.ن : عمرا درکم کنی !!!!
پ.ن : همه ی حرفها و نظرات دیگران خنده دار است حتی حقیقی ترینشان !!!!کمی دقت کن !!!!
پ.ن : حالم از آدمهایی که در مواقع حساس و مجهول ذهنی ات بهت می گنند درکت می کنم بهم می خوره !!!!
پ.ن :.................................................
پ.ن : وقتی درک کردی تو هم خدایی داری اونوقت .....
پ.ن: هر وقت این جسارت و بی چشم و رویی تو را می بینم به خودم می گم :عجب آدمیه !!! کلی می خندم (دمت گرم دل یه جوون را شاد می کنی و لحظه به لحظه می خندونیش !)
پ.ن : ممنونتم به خاطر کلی درس و شناختی که راجبه آدمهایی در صنف خودت بهم دادی (دستت درد نکنه )
پ.ن : عاشق اون لحظه ام که حواست به من نباشه !!!پشت پنجره بشینم دزدکی تو را ببینم که با یه نفر گرم صحبتی و نگاه عاشقانه داری و تو آسمونهایی و رو ابرها واسه خودت سیر می کنی و بعدم می یای بی خبر از نگاه های دزدکی من می گی !خدا یکی !عشقم یکی !(ارواح شکم عمه ات !!!!!!!!!!!!)
یک گروهی از آدمها، درست حکم شیشه را دارند… شکستنی هستند و نگه داشتن و بودن با آنها سخت است… اگر آنها را به رسم خودشان دست نگیری، یا دستت را میبرند و یا که سر میخورند و میافتند و میشکنند… آدمهایی که بر خلاف ظاهر برندهشان، اما آنقدر شفاف هستند که هیچ چیزی را پشتشان قایم نمیکنند…اصلا نمیتوانند که قایم کنند… مگر تو با جیوه آلودهشان کنی و آینهشان بسازی که فقط خودخواهی تو را نشان دهند و خودشان را از خودشان بگیری…
اینها آدمهایی هستند که اگر روزی عاشقشان شدی، با نرمتر از الماس بریده نمیشوند تا با پنجره تو همقواره شوند… همه عمرهم باید مراقب توپ بچههای پاپتی خیابان باشی که اشتباهی پنجره تو را بیشیشه نکنند… خلاصه سختند این آدمها… اما اگر صاحبشان شدی و مراقبت را یاد گرفتی، آنوقت است که سوز ِ هیچ زمستان حرامزادهای، از پنجرهات به داخل نمیآید و همانطور است که با گرمایاش، همه برفهای زمستان را میتوانی بشماری بی انکه لرزی به تنت بیافتد…
اینطور عاشقیهاست که تکراری نمیشوند و انگار که هر روز از سر ِ نو، دلت را باختهای و راه نرفتهای را میخواهی شروع کنی… عاشقی با این آدمها سخت است.
قهرمان کسی است که منتظر نمینشیند تا شرایط و آدمهای دیگر او را به قلمرو پادشاهی درونش برسانند....قهرمان علیرغم دردهای زندگی پوچ نمیشود و زندگی خود را میسازد
می دونی تا به حال خیلی ها ازم تعریف کردن ! به جا و بی جا !بعضی هاش به دلم بدجور نشسته کلی ذوق مرگ شدم !!!!بعضی هاش هم کلی منو ترسونده و به جای احساس خوشایند احساس بت پوشالی بهم دست داده و کلی از خودم ناامید شدم که اینی که اینا می گن من نیستم و دارن بزرگم می کنن !!وای ! بعضی هاشم یه گوشم در و یکی دیگه دروازه !!!!
بعضی تعریفها هم تخریب بوده جا تعریف !بسته به طرفش باز ذوق مرگی و نا امیدی و ناراحتی را تجربه کردم !(تو این مورد اگه طرفم واسم مهم باشه یا صلاحیت نظر دهی داشته باشه داغون می شم !اگه نباشه و اصلا صلاحیت نداشته باشه !کلی خوشحال می شم !چون این یعنی اینکه کار من اونقدری ارزش داشته که این طرف را به حرف وا داره !!!!!!!
تو همه ی این تعریف ها ! یه تعریف همگام با تخریب بدجور به دلم نشسته و از وقتی شنیدم هی تو ذهنم تکرار می شه و همه نوع احساسی را توام بهم می ده (ترس نفرت دوست داشتن بد اومدن ذوق نا امیدی .جسارت .حماقت .منطق .صبوری !عجولی !شکست !پیروزی )
این حرفو یکی بهم زد که سه چهار ماهی اونم تو کار باهم آشنا شدیم . در حد همکار منو می شناسه ! تو کارش متخصصه !یکم از زندگی شخصیم می دونه .اینم تو یه چند تا سفر بیرون شهری تو ماشین که از خودمون تعریف می کردیم .در حد همین از زندگی های شخصی هم خبر داریم !!!!
آدمی که وسواس داره !صبوره و واسه یه کار کوچیک صد بار بررسی می کنه و می سنجده و آخرشم با هزار وسواس کارو انجام می ده !!!
یه بار تو یه کار سر همین وسواس و از شانسه بدش که من باید پاسخگوی سوالاتش می بودم از بس رو اعصابم راه رفت بهش گفتم :دقت ندارین یا حواستون اینجا نیست !!!! یه چیز ساده که اینقدر پرسیدن نداره ! یه بار جواب دادم دقیق و کامل !این پرسیدن دوباره ی شما جز عصبی کردن من فایده ایی نداره !!!!
با کمال ادب معذرت خواهی کرد و به کارش رسید !!! و دیگه سوالی نکرد !!!
بعد موقع استراحت جلوی همه از من تعریف کرد !!!!!!!!!!!
فرمودن :
خانوم ... خیلی آدم رکی هستن و من خیلی خوشم اومد که تو کار وسواسم را بهم تذکر دادن چون واقعا اعصابه خودم هم داشت خرد می شد . بعد رو کرد طرفه خودم و گفت :باور دارم شما خیلی آدم باهوشی هستین و اگر رو صبوریتون یه کم کار کنین بهتون قول می دم نبوغتون مشهورتون کنه !!!!!!!
منم سر خوشانه پرسیدن چطور ؟ از کجا می گین ؟
گفت آخه شما الان به خاطر عجول بودنتون از یک /بیستم عقلتون استفاده می کنین و با این سن این هستین !!!!!!! اگه صبور بشین و از همه ی ۲۰ قسمت استفاده کنین، نابغه می شین !!!!!
--------------------------------------------------------------------
عملا منو شست !!! تکوند !!!! رو بند پهنم کرد !!!!!
خیلی حرفش به دلم نشست !هم زهر داشت هم پادزهر !!!!!!!هم شرمنده شدم هم مست غرور !
اهل تلافی نیست و الا می گفتم از دستم دلخور شده بوده خواسته با این حرف منو تحقیر کنه دلش خنک شه !تازه چون به دلم نشسته پس منظوره بد نداشته !اصلا هم همچین آدمی نیست !!!
ولی خیلی باحال گفت !!!!!!!!
جواب من اون موقع از روی لجم بود و کلی بچگانه (واقعا عجولم !!!!)
گفتم: نیازی به نبوغ ندارم دنباله شهرت هم نیستم !همین حدشم زیادی دارم ولخرجی می کنم !!!! من از عجول بودن لذت می برم !!!!!!!!!!( اعتراف : دروغ گفتم !اصلا هم لذت نمی برم !!!!)
با این جوابم به همگان ثابت کردم حق با ایشان است !!!!!!!! و نظرشون راجبه من کاملا درست !!!این جوابم هم دلیل عینی !!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گاهی آنچنان در آرزو غرق می شوی که فراموش می کنی آرزوی کسی هستی !!!!!!!!!
حکایت آدمهایی که هر روز دور و برم می بینم ! در دل هوای کسی را دارند که کنار دستشان هست اما گویی هیچگاه آنها را به دید دل خواسته ی خود ندیده اند و هم چنان دور دنیا به دنبال دلخواسته در حال جستجو هستند .کناره دستی هایی که به حکم حجب و حیا و لبریز از احساسات از کنار دست بودن لذت می برند و لب از روی لب بر نمی دارند و عذاب می کشند و شاد می شوند با یک جمله از شخص مذکور !!!!!!
این کنار دستی است که سعی می کند به هر نحو هست توجه جلب کند و صبور باشد و صبوری کند و این کنار دستی است که گوش است برای فرد مذکور در تعریف از فلان شخص و بوان آدم که رد پایی از دلخواسته هایشان را دارد !!!!!!!و من نمی دانم اما درک می کنم چه بغض سنگینی را یدک می کشد و در دل چه فریاد خاموشی دارد که حواست را جمع کن !من نیز به تو می اندیشم !الطافم نشانه ی مهر است !توجه ام نشانه ی علاقه و دلواپسیم نشانه ی دلباختگی !!!!
ما انسان های بی ملاحظه و خود خواه حتی به دلخواسته های خود بی اعتناییم .
من دلم برای کنار دستی و عشق خاموشش و دلم برای شخص مذکور که در شناخت دلخواسته اش دچار کوربینی است ! غمگین است .
کنار دستی و حضورش برایش عادت شده اند و جزیی از مکررات و تکرار های روزانه و این چنین است که دور می شود از هوای خواست خود و رو به سوی دیگری دارد !!!!
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد !!!!!
حکایت ما آدم های خود خواهه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-----------------------------------------------------------
پ.ن: تو این هوای ابری و بارونی دلم هوای پرسه داره !
کلاه کاپشن ماماندوز رو سر و دست تو جیب و تکرار آهنگ اشاره ی حبیب و فکر فکر فکر و یه خیابونه بی انتها ! مثله همون روزهای رفته !
من تو تصمیمام مصمم !!!! لج باز و مغرور و خود خواه نیز هستم !!!!! حواست را جمع کن ! همین !