جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۹۷ آقاجون اسمانی شد .
من موندم کلی خاطره !
من موندم حج سپهر و میذگره و دیگه باید بسازیم !
من موندم یه صدای خنده دلنشین وخاطره یه دستهای نحیف و ابروهایی که دیگه من مسئول چیدنشون نیستم !
من دیگه آقاجون و بابا امیر ندارم ، من دیگه هیچ کس را ندارم خودم را براش لوس کنم ، برم بهش سر بزنم و لذت حضورشو مزمزه کنم ، آقاجون رفت ، به قول خودش غریب و بی کس بود ! چون مغرور و تو دار بود ، غمش را هیچ کس نفهمید ، قوی بود ، روحیه بالا و با گذشت ! واقعا قدرت اله اسم برازنده ای بود براش ،
بابا غمگینه ، یه لحظه از فکر اقاجون بیرون نمییاد ، گریه میکنه ، مرد که گریه میکنه یعنی غمش اینیدر عمیقه که جز گریه مرهمی نداره ،
من به خاطر سپهر خودمو میگیرم ، اصلا نتونستم اونجور که باید و دلم می خواست باشم و خدمت کنم ، چه این اواخر و چه این روزهای سفر کردنش
ته ته دلم میگم آقاجون خوش به حالت راحت شدی ، راحت شدی و ما را ناداحت کردی
بعد رفتن باباامیر ، مرگ اونقدرها برام دور نیس ، خیلی دلم میخواد بدونم لحظه مرگ چه به سر ادم مییاد ،
مرد مغرورم ، کودکی ام ، نوجوانی ام ، جوانی ام ، مادریم در کنار تو پر از حس ناب بود ، پر از ماجراهای لذت بخش ، پر از حرفهای به یادماندنی ، من دلم برات تنگه تنگ تنگ
همین طور که ۲۱ ساله دلم برای مادربزگ خوب و مهربونم تنگه ، همین طور که ۳ سابه دلم برا باباامیر تنگه ، و همین طور که بیش از یکماهه دلتنگتم اما شاکرم که تو سرحالیت دیدمت و تصور ذهنی ام همون پیرمرد قوی و دوست داشتنی و مهربون و با وقار همیشه ام هست ،
رفتنت مثل یه حادثه برام موندنی حالا آعاز سفر کردنه تو خوندنیه !!!
پ.ن روزهای پیش رو روزهای سختیه ، باور و تصور ما در مقابل هم هستن ، شیرازه یه خانواده با رفتنت از هم در رفت ، امیدوارم روزهای پیش رو خانواده از هم در رفته را به مرز نابودی نرسونه .
پ.ن از اوم دوپا همه چی بر مییاد
باید ترسید از قلب شکسته و آه نهان و نگاه نافذ پر از غم ،
ما برای دل به دست اوردن یه لحظه فرصت داریم و برا دل شکستن ثانیه !!
من طاقت دیدن غم هیچ مردی در توانم نیس چه برسه شکستن یکی از مردهای نزدیک زندگیم
سلام. امیدوارم حالتون بهتر و شادتر بشه. یه مقدار غلط املایی توی متنتون بود، نمی دونم عمدی بود یا سهوی.
چند تاش عمدی ، مثلا بذگره پدربزرگ ، چند تا تایپی ، ممنو که خوندین