دلم گرفته به یک درد !

دلم گرفته !نه خواب آرامم می کند و نه بیداری !!! دلم گرفته !از اون گرفتن هایی که هیچ وقت باز نمی شه مگه با معجزه ! دلم گرفته وقتی می بینم یکی از عزیزام درد داره و من عاجزم .از اون گرفتن هایی که با بغض همه را دلداری می دی و فقط منتظری دورت خلوت بشه بزنی زیر گریه ! از اون هایی که چهره غمگین و نگران همه پاسخش یه لبخند تلخ و نگران تره ! 


لعنت به دکترهایی که هیچی حالیشون نیست  و معروف اند  و آدم گول معروفیتشون را می خوره ! لعنت به من که با اینکه فهمیده بودم یه چیزی هست دست روی دست گذاشتم و به تشخیص دکترها اعتماد کردم .لعنت به این دنیا که آدمو مجبور میکنه به مرگ عزیزاش هم فکر کنه و به اینکه یه روز نباشند !

یاد عید که می افتم که تا میدیدمشون اشکم در می اومد یاده خوابم می افتم که فوت کرده بودند و همه عذادار بودند یاده اینکه مامانم گفتن بهشون الهام شده و تا جمعه  یاده سفارش غذا و....قلبم آتیش می گیره اما تسلیم نمی شم .من امید دارم .خدا آدمهای امید وار را ناامید نمی کنه .

مارجانیکا خودت می دونی چقدر برام عزیزند . خودت می دونی الان وقتش نیست .می دونی ما همه به حضورشون نیاز داریم .معجزه ات را می خوام . محتاجم و عاجز .

یا امام رضا به حرمت و پنجره ای که رو به حاجات گشودی قسمت می دم همه مریض ها را لباس عافیت بپوشان و سلامتی را بهشون برگردون و عزیز ما را هم شفا بده الهی آمین

پ.ن: دعا فراموش نشود 

خوبی ماله یه سنه ! بهترین ماله همیشه !!!!!!

جالبترین چیز تو این دنیا می دونی چیه !!!

هر چی هم حرف بزنی و توضیح بدی ،بازم شنونده اون چه که دوست داره را می شنوه !حتی اگر تو اون حرفو نزده باشی !!!!و اصلا آدم نباید بهش توجه کنه چون توضیح بیشتر مساوی با حرفهای نگفته ای که دوست داره شنیده بشه و توحتی ته ذهنت هم بهش فکر نکردی چه برسه بخوای واسش کلمه پیدا کنی و به زبون بیاریش !!!!

کلا آدم ها جالب اند . 

بعضی چیزها ماله گذشته است ! فقط ماله گذشته ! چه دوست داشتن باشه چه تنفر و هیچ راهی برای وجودشون تو حال و آینده وجود نداره که اگر داشت باید انتظارشو می کشیدی !وقتی مسیر زندگیتو عوض کردی یعنی اون احساسهای گذشته دیگه تو زندگی ات اهمیت نداره واسه همینه که می شه راحت ازشون حرف زد.هر چیز تاثیر گذار در گذشته تاثیرشو تو همون گذشته گذاشته و نتیجه اش تو آینده است ! از اصل موضوع دیگه خبری نیس ! صورت مساله پاک شده و فقط جواب حل شده اشه که مونده و یه جای پاک کن .

معلم ریاضی دوم راهنمایی ام را خیلی خیلی دوست داشتم .هر روز به عشق اون می رفتم سر کلاس ریاضی !!!!براش نامه می نوشتم و کلی خاطره باحال با بدری خضرایی داشتم ! بعد از 7 سال از اون زمان تو خیابان دیدمش ! تو نگاه اول شناختمش ! کل گذشته تکرار شد !بهش سلام کردم اونم با همون  نگاه گرم و دوست داشتنی پاسخ داد . بدون یه کلام اضافه از هم جدا شدیم من تا خونه کلاس های ریاضی و خاطراتم را باهاش مرور می کردم . اونو تو اون سن و تو اون حال و احوال دوست داشتم ! دوست نداشتم حال و هوای اون روزهامو خراب کنم .هر کلام اضافه مساوی بود حضورش در آینده و خراب کردنه خاطرات خوب گذشته ام با هاش !!!! آخه یادمه وقتی اومدم دبیرستان یه چند سالی از اون سال گذشت هر چی فکر می کردم  می دیدم خانم خضرایی می تونست خیلی خیلی بهتر از انجه بود رفتار کنه و سال های سال با من در ارتباط باشه !!! اون اونقدرها خوب نبود که تو آینده ام باشه اما واسه یه دختر 13 ساله و تو اون حال و هوا اون بهترین بود !!!!! و من همیشه به یادشم . تو هر سن و سالی یه همچین آدم هایی می آیند تو زندگیت و تاثیرشونو تو اون سن می ذارند و برای همیشه از زندگیت می رند اما یادشون و تاثیرشون ماندگاره !
من معتقدم تنها خوبانی در زندگی ات می مانند که واقعا ارزش حضور در زندگیت را دارند و الا بقیه در یه سن به نظر خوب می آیند . و با گذر زمان ،وقتی بهشون فکر می کنی می بینی خیلی هم خوب نبودند.خیلی بهتر از اونها در سالهای بعد از اون سنین اومدن تو زندگیت که اصلا قابل مقایسه نبودند !
ولی با این حال دوست نداری تصویر خوب آنها در آن سنین را فراموش کنی !


پ.ن:بعضی ها از خوب هم بالاترند .بهترین اند.اینقدر خوب که اصلا نمی شه مقایسشون کرد.اینقدرخوب که نبودنش حتی برای چند ساعت اشکو از چشمای آدم جاری می کنه .دنیا بدون این آدمها ارزش زندگی کردن نداره !و من کرور کرور شاکرم به خاطر داشتن یکی از بهترینها !


پ.ن :5 سال گذشت ! اینقدر به من خوش گذشته که حس می کنم همین دیروز بود !!! میدان امام را یادته ؟

یادته فروشنده چی بهت گفت ؟ من هنوزکه هنوزه از حرفش قند تو دلم آبه !!!!!!!بادکنک خریدن را یادته .واسه 100 تا بادکنک کل شهرو گشتیم !!درختمونو بگو !!!!!

پ.ن:حال می کنم وقتی جلسه ایی و نمی تونی حرف بزنی زنگ بزنم سر به سرت بذارم !!!

پ.ن:

خیلی خوشحالم از اینکه 

تو به دنیا اومدی؛ تو
دنیا فهمید که تو انگار 
نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه
چون که خدا تو رو داده
روز تولدم، برام 
فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده 
تو رو سپرد دست خودم
دست تو گرفتمو 
فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه
اون یه دونه پیش منه
خدا فرشته هاشو که 
نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم
من عاشق کی می شدم
به خاطر اومدنت
یه دنیا ممنون توام


برای کسی که شبیه هیچ کس نیس !

امشب از اون شبهاست که باهات حرفهایی از جنس خوده عمیقم دارم .میم و نون خالی که از وقتی تو اومدی پر شده ،دیگه خالی نیس ! اما دیواره میم و نونم از بقیه چیزهایی که خالی شده هنوز مزه داره اما نتونسته رو طعم تو تاثیر بذاره ! همین طوری چسبیده به دیواره و مزه اش را رو دیواره حفظ کرده و حتی یه ذره اش هم  با طعم تو  قاطی نشده چه برسه مزه اش را تغییر بده  ! که اگر قرار بود موندنی باشه جای تو میم و نون منو پر کرده بودند و خودت و من و زندگیمون ثابت کرده هیچ گذشته و آینده ای نمی تونه ما را از هم بگیره و جای تو را تو قلب و روح و جان من تغییر بده  .دل تنگتم .می دونم که بارها و بارها خوندیم !بارها و بارها از من متعجب شدی و باورم کردی و این بیش از هر چیزت تو  را واسه من یگانه می کنه .انگار تمام زندگی ام انتظار تو را داشتم ! تمام زندگی ام و تمام اتفاقات خوب وبدم دست به دست هم دادند تا قدر تو را بیشتر بدونم .

حمیدم .همسرم .رفیقم .هم بازی کودکانه هام .هم منطق اتفاقات نفس گیر زندگیم . من تو را چون بت می پرستم .هر روز خالقت را به خاطر حضور تو شاکرم .منه عاشق جز تو کسی را فاتح قلبم نمی بینم  . بودند  کسانی که دوستشان داشتم یا دوستم داشتند  اما هیچ کس جز تو درب قلعه سخت قلب مرا باز نکرد یا بهتر بگویم نشکست جنس تو ،جنس ناب تری بود . کمتر خریدنی و بیشتر دست یافتنی بود .نیاز نبود برایت بهایی بپردازم ،غروری بشکنم و حرفی بزنم تو خود همه چیز را انگار که از بری بی هیچ منتی درک می کنی و دوست می داری ..شبهای جدایی ،وقتی قرار است فقط چند روز از هم دور باشیم اشکهایت از آن چشمان زیبای رنگی برایم چون در ارزشمند است می دانم کمتر مردی است چون تو مرد باشد و برای جدایی از زنش اشک بریزد و همراهی کند گریه و بی تابی همسر را . 

مارجانیکا می داند که اگر یه روز یه دقیقه یه ثانیه تو نباشی من خواهم مرد . تو منو زنده کردی . جون دادی . زندگیت را برام گذاشتی . دانشگاه قبول شدم به خاطرم اومدی اصفهان . 

عشقت را با جون و دلم حس می کنم وقتی 4 ساعت برای دیدنم بعد از خستگی کار می آمدی و دوباره 4 ساعت رانندگی سخت و شروع کار  وانگار نه انگار که در راه بوده ای و سر کار و  خسته . 

برای من تو اسطوره نیستی ! جانشین خدایی ! همانی که فرشتگان در مقابلش سجده کردند .برای من تو یگانه ایی ! امیدی ! فردایی ! تنها کسی که بوی تنش مستم می کند .در نبودت پیراهنت را نمی شویم تنها بو می کشم تاکه  دل تنگی ام را امان باشد .  تنها کسی که جز جز چهره اش را حتی چین و چوروک هایش را وقتی چشمانم را می بندم جلوی چشمانم می بینم  . تنها کسی که صبور دردهایم مرحم زخم هایم .داروی تمام بی قراری هایم است . 

حمیدم .عشقم .جوجه ام .بوس بوسی .

تو فقط می دونی و از دلم آگاهی که سعی کردم به همه خوبی کنم. بدی ها و خاطرات بدم را از ذهن همه پاک کنم احساسم  میگه  من هر روز به مرگ نزدیک ترم . که همه هر روز به مرگ نزدیک ترند . اینکه اتفاقی یاده حسین معدنی افتادم 2 ساعت برایش اشک ریختم واسه این بود که الان که اون نیس یکی مثل من که فقط اسمش را شنیده یادش می افته و 2 ساعت تمام برا نبودش و جای خالی اش تو این دنیا اشک می ریزه .اما اگر من بمیرم جز تو و خانواده ام کسی از من یاد نمی کنه .

تو می دونی که خونه تو ادرارم تو آزمایش اخیر و خونریزی بینی  منو اینقدر ترسونده که هر روز امروز و فردا می کنم واسه رفتن پیش دکتر واصرار تو هم برای رفتن به دکتر بیفایده است . راستش می ترسم ! می ترسم خوشی هام با تو رو به اتمام باشه . می ترسم تو را از دست بدم .می ترسم حتی با مردنه خودم تو را دیگه نداشته باشم و من خیلی خودخواهم ! خیلی خیلی !!!ولی من بازم به آینده امیدوارم . می خواهم مادر بشم . می خوام بچه هامو بزرگ کنم .می خوام شادی بچه هامو کنار تو ببینم و می خوام هر روز خوشبخت تر بشم . می خوام دعای خیر بقیه نذاره که من بدونه حس مادر شدن .داماد دار شدن و عروس دار شدن و نوه دار شدن در کنار تو،  بمیرم . من این دنیا را فقط به خاطر تو دوست دارم به خاطر تو آرزو دارم زنده باشم که تو کنارم باشی ! دوست دارم پیریمو با تو ببینم ! پیر باشیم و کنار هم مثل آلان عاشق باشیم . تو دستم بگیری منم سر انگشتات را نوازش کنم !چایی بخوریم و من از قَدیما بگم و تو بهم بگی تو چه چیزهایی یادته منم بگم تو واقعا یادت نیس ؟؟؟؟ تو بگی نه ! من بگم از بس خنگی ! لباتو آویزون کنی و من دلم واست غش بره !!!!دلم آیندمونو می خواد .

ارزومه باهم بمیریم که من بی تو توانه مردنم هم نیست !

عاشقتم .عاشق  .دریای من .دم من بازدم من .نفسم .حمیدم .

مارجانیکا شکرت با همه این اوصاف راضی ام به رضای خودت .اما ترسمو دریاب .محتاجم 

پ.ن: حدود 40 روزه دیگه محرمه ! قراره 40 روز سعی کنم هیچ  گناهی نکنم وعلاوه بر اون  حلالیت هم بطلبم . انگار 40 روز فرصت داری پاک پاک بشی .

امیدوارم همین طور بشه .

پ.ن:تو جنست از همون قهوه های نمکی که من برا داشتنش دلم غش می رفت .قهوه ی نمکی خوشمزه و دوست داشتنی خودم و تن صدات از همون طنین هایی که آدم لحظه به لحظه گوشش دلتنگه  نوازششه .

دیوونتم ! دیونه و  به قول خودت  می خوامت ! 

پ.ن: هیم ! شعری که بهت یاد دادمو بخون همیشه حتی اگر من نبودم .حتی اگر مادر نشدم.تو که همه چیزم هستی بچه ام هم باش .  تکون دادن بدن اون قسمت که می گه" مثل رستم پهلوان "الزامی است فراموش نشود .



سال نو 93 مبارک

سلام ! 

سال 92 تمام شد و سال 1393 شروع شد .

سال نو مبارک

92 واقعا سال بسیار خوبی برای من بود .سرشار از مهمونی و اتفاقات خوب .از روز اول سال با مهمان شروع شد و پایان سال و شروع سال جدید هم با مهمان آغاز شد . فوق لیسانس  تو دانشگاه آرزوه ها م و گرایش دلخواهم و گردش و سفر های مختلف . زندگیم تو 92 دچار تحول شد و خیلی بابت اتفاقات 92 شاکرم 

مارجانیکا کرور کرور شکر . 

پ.ن :"همچنان پیگیر و طرفدار کلاه قرمزی و بروبچش ! 

برای بهترینم .یکی یدونه داداشم !

خیلی وقته با هم حرف نزدیم.از اون حرفهای دو نفره از جنس نیمه شب . از اون حرفهایی که شبهای امتحان بیشتر دلمون می خواست حرف بزنیم .از دوست و معلم و اتفاقات تا احساس و منطق و فلسفه .

دلم لک زده برا حس ناب درد و دل از جنس من و تو . از جنس رابطه من و تو .از کودکی تا امروز .از خونه قدیمی و درست کردن نقشه گنج و حیاط گردی و تیرکمون و گرفتن گنجشک تا برف بازی و پشتی زدنها و کشتی و  دعوا سر لامپ خاموش کردن و بهانه های جور واجور !دلم لک زده واسه گشت و گذار دو نفره !پاساژ و خرید و حرف  و در آخر دعوا و تصمیم اینکه دیگه عمرا با هم بریم بیرون و باز دفعه ی بعد با ذوق مشتاق رفتنه با هم !

گاهی لج بازی گاهی عشق .گاهی حسادت گاهی گذشت گه گاه بدجنسی .دلم لک زده واسه وقتهایی که میامدی مهمانی اتاق من !هی راه می رفتی و حرف می زدی و بعداز یکم مکث می گفتی آره و دوباره ادامه می دادی .

قیافه و حرکات بچگیت هنوز جلو چشمه .انگار همین دیروز بود و تو چه زود بزرگ شدی و واسه خودت مردی شدی !

خنده های بچگیت و صدای آجی آجی گفتنت !می دونی خیلی وقته دیگه بهم نگفتی آجی ! رابطه ی  احساسی عمیقت با مادربزرگ. شیطنت هات ! تو بهترین بودی. من همیشه به تو افتخار می کردم .به هوش و استعدادت .به احساساتت و به ذوق و سلیقه ات

به دستمال جمع کردن و تا کردن و نظم کشو بچگیت

به نقاشی های قشنگت که من همه ی دفتر نقاشی هات را به عنوان یادگاری نگه داشتم .

به اولین دفتر خاطراتت که تو تقویم عید با کلی غلط املایی و نگارشی و دستوری خاطرات عید را نوشته بودی .

به درس خواندن تو عید و معدل ۲۰ و تیزهوشان قبول شدنت !

به تیم بسکتبالتون و تلاشت و قهرمان شدنت و افتخار من و خانواده و پدربزرگ و مادربزرگ تو جایگاه حضار و ذوق قهرمانیت !

به مطرح بودنت تو مدرسه و شورای مدرسه !

بچگیت گذشت . نوجونیت را هم دوست داشتم . نوجونیت با اون سیبیل های یکی بود یکی نبودت که هر چی بهت می گفتم بزن زیر بار نمی رفتی و تا خودت تصمیم  نگرفتی پی حرف نرفتی !

کلاس دو در کردن دبیرستان و کلاس کنکورات را همه زیر بغلم بود !از همشون خبر داشتم .اما به حساب جوونیت بیخیال می شدم و زیر آبتو نمی زدم !هر از چند گاهی یه یادآوری به خودت می کردم اما سر و کلت خیلی بو قرمه سبزی می داد .گوشت بدهکار نبود و زبونت طلبکار بود !

منم کم کم زندگیم به یه مهمانی تبدیل شد و بایدی ملزم شد به رفتن !

تا اینکه نتیجه ها رو زدن  و  قبول شدی ! خداییش فکرش را هم نمی کردی با این خوندن قبول بشی اما هوشت به دادت رسیده بود! اما  قرمه  سبزی کار دستت داده بود و ورودی بهمن شدی !یادم نمی ره تکیه داده بودی به دیوار و گفتی : خدا من برم دانشگاه دیگه حسابی درس می خونم !و خدا هم حرفت را شنید و تو رفتی دانشگاه !

قبل دانشگاه سر کار می رفتی .کلی بهت افتخار می کردم . اونروزی که واسه تولد شوهرم رفتی کار کردی و دستت زخم شده بود و شبش پول زحمت کشی خودت را رفتیم بیرون واسه حمید پیراهن خریدیم و من توأم بودم از احساس غرور و شرمندگی و افتخار ! غرور از باب مرام تو .شرمنده ی رفتار و دست زخمی تو و مفتخر به داشتن تو !

 دانشجو شدی !کجدار و مریض درس خوندی .یه ترم به خاطر دوستت و یه ترم به خاطر احساست .یه ترم به خاطر نامردی و یه ترم به خاطر بی انگیزگی !

خیلی دوستت دارم .شاید از دست من دلخور بشی اما انگیزه ی تو باید بابا و مامان و من باشیم که به تو نیاز داریم .به خوش قلبیت .به شادیت .به حمایتت .به موفقیت هات . تو واسه ما دلگرمی هستی . امیدی و آینده ای. هزاران هزار بار تو هراتفاق کوچیک و بزرگ ما به تو افتخار کردیم . خیلی وقتها از دست بچه بازی هات ناراحت شدیم .از غمت غصه خوردیم و از شادیت لذت بردیم .تو ۹۰ سالت هم بشه داداش کوچولوی منی من حواسم به تو هست .تو تجربه های تلخت کنارت هستم حتی اگه تو دوست نداشته باشی . تو اشتباهاتت مصحح می شم حتی اگر بهت بر بخوره و هر جا بشه حمایتت می کنم حتی اگر به غرورت بر بخوره چون که من خواهرتم . تو عمر و جونه منی . بهترین دوران را با تو داشتم . با تو زندگی را کشف کردم با تو همسفر خیال بودم .با تو کاشف بودم .  همراه تو  کنجکاوی های کودکانه ام را  دنبال کردم .با تو خندیدم .  با تو گذشت .تقسیم اتاق تقسیم وسایل . اشتراک گذاری را یادگرفتم با تو من مسئول شدم . مسئولیت را یاد گرفتم .مواظبت را یاد گرفتم و من به خاطر تو حس خواهرانه را تجربه کردم . حس برادر داشتن . با تو من تنها نیستم .مامان تنها نیست .بابا تنها نیست.

من نمی تونم ببینم عمرت تلف بشه .استعدادات به خواب بره و آینده ی نزدیکت را به خاطر حسرت چیزهایی که گذشته از بین ببری . اگر می گم درس بخون چون می دونم تو حقت اینه که معدل دانشگاهت بالا باشه . دانشگاهت بالاخره تمام می شه اما با معدل خوب تموم شه حقه تو. بهت می گم سرمایه گذاری کن چون به قول خودت کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من موقعی که نیاز داری شاید هیچ کس نتونه کمکت کنه . خودت به داد خودت می رسی .بهت می گم فکر آینده باش . چون همه در آخر به دنبال زندگی خودشون می روند و هیچکس براش مهم نیس آینده تو را بسازه و یا خراب کنه . 

من همیشه منتظر خوشحالی و شادی و موفقیت های تو هستم .منتظر درخشش تو . تو می تونی و من برای همین توقع دارم .یکم تلاش کن .خوابت را تنظیم کن . اهداف سالیانه تنظیم کن .

مثلا تا پایان ۹۲ باید ۳۰ واحد پاس کنم .باید ۵۰۰ هزارتومان  پس اندار کنم .باید به فلان کلاس برم .باید زبان فلان سطح باشم .باید باشگاه فلان برم .باید با فلان کس قطع رابطه کنم .باید با فلان کس ارتباط برقرار کنم .باید  ۲ نفر جدید منو تو کار بشناسند.باید با فلان استاد طرح دوستی بریزم .برا استفاده از اینترنت زمان مشخص بذار .نذار زندگیت را متوقف کنه یا تاثیر زیادی روش بذاره .

دوستت دارم .بوس بوس

شاعر

وقتایی هست که شاعر می شی ! 

میشینی لب پنجره و فکرتو پر میدی به سمت هر چه زیبایی است و نوک قلمتو تیز می کنی به سمت قلب کاغذ و و آروم آروم فرو می دی ویواش یواش روانش می کنی تا مبادا فکرت نپره ! 

وقتایی هست که تو دلت می خواد شاعر باشی ! اما فکری برای پر دادن نداری یا اگر هم داری پرواز بلد نیست یا شاید بلد هم باشه اما تنبلیش می یاد یا احتمال داره از ارتفاع بترسه ! اون لحظه هاست که فکر های پر زده ی بقیه را مرور می کنی تا حرف دلتو از زبون کسه دیگه بشنوی ! اون وقت ها هم تو شاعری و در این شکی نیست اما تواین شاعری محرکلازمه !انگیزه واسه پیدا کردن یک شعر از زبونه دلت ! اینه که این نوع شاعری را زیبا می کنه !تلاش برای یافتن به نظرم با ارزش تر از تلاش برای استفاده از داشته هاست ! هر چند هر دو اهمیت دارند اما من دومی را بیشتر می پسندم ! چون راضی به نداشتن نشدی و پیدا کردی ! 

تصور کن چند تا آدم به همسرانشون شعر تقدیم کردند ؟ 

چند تا عاشق از شعر برای حرف دلشون به معشوقه کمک گرفتن ؟ 

آیا همشون شاعر بودند؟ 

آیا همشون این کارو کردند ؟ 

چرا بعضی ها برای بیان حرف دلشون شعر انتخاب می کنند و بعضی ها سکوت ؟ 

و چه دنیای پیچیده ایی انسان بودن ! 

------------------------------------------------------------------------------------------ 

پ.ن: یادم افتاد خیلی وقته به همسرم شعر تقدیم نکرده ام .   

پ.ن:حتما آهنگ مشترک گوگوش و مارتیک را با اسم شاعر پیدا می کنم !‌دانلود می کنم به همراه یه متن عاشقانه تقدیم همسر عزیزم می کنم . 

پ.ن : دوست داشتن بهونه نمی خواد اما به بهونه ی دوست داشتن می شه هر کاری کرد ! شاعر شد !!!! زندگی کرد !!!! 

پ.ن:.................... 

زندگی همینه ! دم عیدم هست ! به به !

وقتایی هست که لبخند می زنی به زندگی !

وقتایی هست که از خوشبختی و حرفهای دوست داشتنی اطرافیانت مست می شی

وقتایی هست که داداش کوچولوت واسه خودش مردی شده .عاشق شده .حرمت شناس شده !‌مهربونه !‌از نوع حرف زدنش با معشوقش دلت براش غش می  ره !‌نا خودآگاه رو زیونت قربونت برم می شه تنها کلام واسه عمق زییایی

نمیگم اون وقتها غم نیس خوبم هس !همه ی عزیزات خوشبختند و راضی که اونم نیس .غربت نیس و همه دور همیمی که اونم یه دروغ محضه  .فقط وقتهایی هست که شادی مستت می کنه حس رضایت تمام وچودت را جلا می ده مثل خیلی وقتها که غم و غصه جلات می ده !

دم عیده ! دلم لک زده بود و اسه نوشتن ! هوا هوای خونه تکونی !‌من هر سال اتافمم به زور می تکوندم امسال یه خونه می تکونم ! فرسنگها دور تر از اتاق و خاطراتم !
زندگی همینه !

من عاشقم . تمام اطرافیانم را دوست دارم ! به همه در حد توانم کمک می کنم !‌هنوز به رسالت خودم ایمان دارم !‌

عشقم یه دوست و همراه واقعیه ! دوستش دارم ! از بودن باهاش راضی ام ! هر چند وقتایی شده که خسته شدم که شرایط سخت بوده که دلم گرفته که تنها شدم که از دستش رنجیدم اما پشیمون نشدم از عهدی که باهاش بستم

سال نو پیشاپیش مبارک

شاید عید کلی مهمان داشته باشیم

مامان اینام !‌مامان ایناش !‌دوستای فامیلی

شاید هم همش دلخوش کنی باشه !‌

آخر عید چشم باز کنی ببینی هیچ کس به مهمانی ما قدم رنجه نفرمود !

زندگی همینه !

بوس بوس به تک تک عزیزانم که غمشون غم منو و شادیشون شادی منه !

کلاه قرمزی هم دوست می داریم و تنها برنامه ایست که می بینیم و دنبال می کنیم !!!!!!


و مارجانیکا همه چیز را می داند!!!!!!!!!!!!!!!(۲)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

و مارجانیکا همه چیز را می داند!!!!!!!!!!!!!!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

!!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.