خودمو چماله کردم تو مبل ، کلی ظرف نشسته و حال در هم و اتاق پر از لباس هم انتظارمو میکشن ! اپلیکیسن ایرانصدا حالمو خوب کرد ، یه چیز خوب و با ارزش که اصلا باورم نمیشه رایگان باشه ، چه فرهنگ سازی عمیقی ! خدابانو یه معلم باحال بی منت تبلیغ مدرسه را کرده بودو برام فرستاد ، من یهو حالم دگرگون شد ، انگار رو بال فرسته هام ، خدا کاملا درکم میکنه که رنجورم ، می خوام برم ظرفها را بشورم و اشپزخونه را تموم کنم ، حال مرتب کنم و با جارو دستی جارو کنم ، من یه شکاف عمیق میبینم
سلام ، امروز با یه خوشحالی عمیق و یه غم و گلایه عمیق و قدیمی تموم شد !
آموزش و پرورش بالاخره بعد از ۴ سال تلاش قبول کرد . تلاش و نیت خیر خانم کشاورز ، اقای ابراهیمی و رستمی برام یه دنیا ارزشمنده و خدا را شاکرم برا حضور اونها ، این تایید بدون حمایت و همراهی حمید و دایی و خانواده اش و مامان و بابام برا نگهداری از سپهر و همراهی محمد حسین امکان پذیر نبود و چقدر شیرینه بعد از کلی زحمت ، بالاخره موفق بشی ، و چه شیرینه تجربه ناب این تلاش ها ،
غمم عمیقه ، از حس تنهایی عمیق ، نمیدونم چقدر تو عمق وجودم حسرت هست و چقدر گوشه و گوشه های دلم پر از ترک ، عمر چقدر زود میگذزه و چقدر اطراف ادم می تونن تو حال خوشت تاثیر گذار باشن ، حال دل من اما خیلی خوش نیس ،
دلم می خواست حمید به چشمام زول میزد و یه عاشقانه دلنشین ،یه چیزی که ته ته دلت را بلرزونه و شادی عمیق بهت بده بهم میگفت !! وای حسرتا که حمید مرد این دلبرانه ها نیس ، با کار و تللاشی که برا من و کارم می کنه ، واقعا دوست داشتنش قابل لمسه ، اما عاشقانه نیس ، شاید چون من زنانه نیستم ، از اول هم ظرافت زنانه ای نداشتم ، این روزها اما نیاز دارم به شنیدن عاشقانه های دلبرانه ، این روز ها که کار زیاد مدرسه ، سر و کله زدن با وروجک سپهر و چسبندگی بیش از حدش به من امانم رابرده ، این روزها که دغدغه مند همه چیزم ، گاهی یه دوست داشتن بدون مقدمه عجیب حال ادم خوب میکنه اما افسوس که یار ما اهل دریغه ! بارها ازش خواسته ام ، به جد ! با التماس ! اما اهلش نیس !
من زن ایده آلش نیستم ، کدبانو و آشپز می خواد ! یکی که از صبح بپزه و بشوره و بسابه و بچه داری کنه ، خونه اش برق بزنه ، خونه نشین باشه ، اما من رویاهامو همیشه دارم ، خونه داری اولویتم نبوده و نیس ، بارها که ازش خواستم حرف عاشقانه بزنه ، یه خاطره عاشقانه بگه ، حالمو خوب کنه ، گفته نه که کارهات خوبه ! خونت تمیزه ، غذات همیشه امده است ، و من تو ته ذهنم مرور میکنم و آرزو میکنم کاش مرا برای خودم دوست داشتی ، بی هیچ توقعی ، بی هیچ دلیلی ، من را خودم را دوست داشتی ، در کنار این آرزو ، شاکرم من حداقل دوستش دارم به خاطر خودش ، با تمامی کارهایی که من از آنها متنفرم ، با تمام تنهایی که سالهاست مرا به کلنجار کشانده ، دختر شاداب روز های جوونی کم کم داره رنجورر و دلزده میشه ، مادری کردن حال خوب می خواد ، عشق می خواد ، دلنگرانم ،الان که باید حالم خوب باشه ، سنگ ترین بارها رو دلمه ، دیشب خوابم برد و سحری براش نپختم ، برنج و مرغ داشتیم از دیروز ، افطار با اینکه حالم خوب نبود ، با اینکه سپهر آویزونم بود ! با اینکه سیب و پیاز نداشتیم ، گوشت و گوجه پختم ! وقتی اومد ! افطاری و سحری برا خودش خریده بود ! بی اینکه به من بگه ! من شکستم ! ته ته دلم عهد کردم به سپهر یاد بدم و ازش بخوام زنش ! نیمه اش ! کسی که بهش برای یه عمر زندگی بله گفته را بشنوه ! بفهمه ! شاعرش باشه ، همدم باشه و همیشه بی بهونه ، ناگهانی ، براش هدیه بخره ، شیرینی که دوست داره بخره حتی اگر مضر ! از کوچکترین کارش تشکر عاشقانه کنه ، خاطره بازی شیرین کنه ،همه ما ادمها نیاز داریم بشنویم و بهمون یاداوری بشه که ما تو زندگی اطرافیاتمون و عزیزانمون عزیزیم ، وقتی دریغ میکنیم ، حالشونو بد میکنیم ،
امروز با خودم عهد کردم منتظر نباشم حمید منو دوست داشته باشه ، مهم اینه من خودنو دوست دارم ،
من پر تلاشم و از کار ترسی ندارم ، دنبال رویاهامم ، می خوام به در آمد دلخواه و جایگاه دلخواهم و خوایته های شخصی و تفریحی خودم برسم ، من یه مادر شادابم ، نهایت تلاشم را میکنم صبور باشم و برا سپهر درست وقت بگذارم ، من تو اوج بن بستی و خستگی بلدم راهی باز کنم یا بسازم ، بدترین حالمو خودم خوب میکنم ، من باید برم دنبال رویاهام ، هیچ کس رویای ننو نداره و نمی تونه بر اوردش کنه ، برا تمامی لحظاتی که تلاش کردم و میکنم خدا را شاکرم ، من شخصیتمو و زندگی مو دوست دارم ، از اینکه حمید ازم راضی نیست ناراحتم و تا جایی که بتونم تلاس میکنم به در خواست های اون پاسخ بدم ،دوره حال بدیمه ، دو روز دیگه دوباره یادم میره چقدر دلم عاشقانه می خواد .