امروز بعد از چند روز مریضی و ویروس گرفتن و دردهایی که تازه شروعشه ، حالم حسابی خوبه ، از صبح پاشدم یه کم به کارهای خانه رسیدگی کردم ، یکم تلفنی صحبت کردم ، مهمانی و گپ عصرانه رفتم و الان با حال خوش می خوام دلمو به دریا بزنم ، بعد خوندن نماز و یه حمام اساسی ، لاک جیغ و رژ جیغ بزنم واسه خودم شاید نبود حمید کم رنگ تر جلوه کنه ، بعد هم بشینم لباس هاشو اتو کنم ، نبودش پر از دلتنگی و حس خواستنه ، برای من مغرور، این روزها ی عاشقی و دلدادگی بیگانه بود ، حضور و وجود حمید یکی از اتفاقا خوب و خوش شانسی های من در زندگیه ، اینکه با حضورش خزونم رنگ بهار گرفت ، خیلی غم ها رفت ، با اینکه حمید از اون مردهای عاشق پیشه و زبون باز نیس اما محبت و علاقه اش گاهی با در خواست تا زدن آستین پیراهنش به دل بیشتر از یه شعر عاشقانه میشینه ، خنده های از ته دلش ادمو به وجد مییاره و گاهی غر غر ها و عصبانیتها و ایرادهاش هم با اینکه تو لحظه ادمو ازش متنفر میکنه اما تندی تنفر جایگزین عشق میشه ، برا همه جونها تو زندگی مشترکشون جو صمیی و دوستانه و پر از اعتماد و آرامش آرزو می کنم ، واقعا تو زندگی مشترک همه چیز بر وقف مراد نیس اما دلخوشی ها هم کم نیس ، مثلا گوش کردن یه داستان که هر دو دوست داریم خیلی حال ادمو خوب میکنه یا دیدن فیلم سینمایی شبانه و تلاش برای دور همی ، همین که تو شرایط الان من و با مشغله های من کلی جور کار مورد علاقه و انتخابی منو میکشه خیلی ارزشمنده و هر چقدر هم دستانش را به نشانه قدردانی ببوسم کمه ،
6 سال است عروس خانه اش هستم
ملکه آرزوهایش شاید نباشم ،
مناسبتهای زندگی گاهی فراموش شدن
بی آنکه هدیه ای رد و بدل شود
اما گه گاه بی بهانه شاخه گلی خریدن ،
بی هیچ مناسبتی دعوتی به پارک شده ام ،
بیش از تمام هدیه های گران قیمت دنیا ارزشمند است
وقت هایی که حس میکنی درست است ملکه ارزوهایش نیستم اما دوست و رفیق و همراه زندگی اش هستم و سهم قابل قبولی از زندگی و قلب و وجودش را دارم و این بالاترین است برای یک زن .
الان که حس میکنم مادر فرزند ی هستم که پدرش باعث افتخار کشور و خانواده اش است به خود می بالم ، خدمت و تلاش شبانه روزی او در این کشور و با شرایط کنونی واقعا قابل تقدیر است ،
هرچند این کشور هیچ گاه قدر این چنین مردانی را ندانسته و هیچ گاه انطور که باید از آنها حمایت نکرده
اما من با تمام وجودم به وجودش مفتخرم و قدر شناس تمام زحماتش هستم ، مردانی چون او با تحمل دوری و شرایط بد اب و هوایی ونان حلال و رزق پاک ، باعث میشوند دزدی و اختلاس و بی کفایتی مسئولین باعث سرنگونی کشور نشود ، هر چند این مردان هم روزی نه چندان دور گوشه نشین میشوند ، وای به حال آن روز .
اخر پاییزه ، جوجه هامو کم کم باید بشمرم ، حال و هوای پاییز را دوست دارم ، پاییز هزار رنگ ، اگر بارونی و برفی هم میزد دیگه معرکه بود ، حیف این پاییز ،
دلم برای شنیدن کلیپ آسایشگاه تنگ شده ، خیلی باحال حال و هوای پاییزو تو وجود ادم جون میده ، با اینکه غمگینه اما انرژی مثبتش بی نهایته ، بعدش ادم دوست داره بالا پوشیده پایین کمی لخت بپره تو دل پاییز نارنگی بخوره و چایی بریزه زیر درخت خرمالو و حرف بزنه با معشوقه اش ، اصلا نفهمه کی صبح میشه ، چه حالی میده شب های بلند با حضور دلبر
هر چند الان تو ماه هشتم شبهای بلند پاییز خیلی سخت میگذره مخصوصا تو تنهایی اما تصور درخت خرمالو و جو عاشقانه و چایی و لرز پاییزی خیلی لذت بخشه خیلی خیلی .