-
گمشده !
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 23:44
سلام خوبید؟ تا حالا شده روزهاتونو گم کنین و زمان از دستتون در بره و ندونین کدوم تاریخ و کدوم روز هستین؟ چند هفته پیش از طرف دانشگاه تماس گرفتن و برای مسابقات جام رمضان ازم خواستن براشون مسابقه بدم .کلی شاخ در آوردم که از کجا می دونن من تکواندو کار می کنم و بیشتر از اون سرم به سقف چسبید که شماره ی منو از کجا دارند ؟...
-
هفته نامه !
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 23:23
سلام خوبید؟ وقتی درگیرم .وقتی می خوام یه چی که هست انکار بشه .وقتی می خوام فکرمو منحرف کنم . کلی فشار روحی بهم وارد می شه .باید بنویسم تا از ذهنم خارج بشه که خلاص بشم که نباشه !که هرس بشه . وقتی نوشتن بشه از نوع فرار و سایه و بغض یخ زده .دیگه نوشتنت نمی یاد .می نویسی اما با هر کلمه کلی از خودت متنفر می شی .کلی از خودت...
-
این روزها ...
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 03:32
این روزها دلم از من دلگیر است !!!! --------------------------------------------------- پ.ن : این جمله هر روز و هر ساعت تو ذهنم تکرار می شه : نوشتن درد دارد !!!! چراشو نمی دونم دردی هم حس نمی کنم اما این جمله هی تکرارو تکرار می شه !
-
؟
سهشنبه 29 مردادماه سال 1387 13:49
عشق حضور مداوم معشوق را می طلبد !!!!!!!! ----------------------------------------------------------- پ.ن : برام جالب بود !!!! پ.ن : دیشب کلی خوش گذشت ! با دوست دایی و خانومش که از بندر عباس اومده بودند رفتیم اصفهان گردی ! (بعدا اگه وقت کردم ونطقم باز شد می نویسم !) پ.ن :بالاخره رضایت دادم زندگی را برای چند روز بذارم...
-
از هر در ...
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 22:59
سلام ! خوبید؟ واژه ی ((پکادو = گناه )) از واژه ی پکوس می آید که پای ناقص معنی می دهد ،پایی که نمی تواند راه برود . راه تصحیحه پکادو ،همواره به پیش رفتن است ،تطبیق دادن خود با شرایط جدید و در ازای آن ،دریافت هزاران برکت ،برکاتی که زندگی سخاوت مندانه ارزانی می کند به آنان که می جویندشان !...
-
درس معلم !
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 16:42
-
چپ دست!
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 17:47
زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه چیزی است که به یاد می آوریم تاروایتش کنیم ! پنجشنبه بود ! یه بعد از ظهر سگی ! یه روز گرم مردادی ! ۱۷ مرداد ! ریخته بودم بهم ! الکی الکی گریم می گرفت . نمیدونم چرا ! اما عذابم می داد . اون لحظه فکرم به هیچ جا نمی رسید .هنگ کرده بودم ! بدنم داشت می سوخت !اشکم غیر قابل مهار بود . حالم هیچ...
-
هدیه بده ،آرامش بگیر !
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 15:31
سلام خوبید؟ دیشب یه ایده ی جالب به ذهنم رسید . یه کار ناب ! یه چی دوست داشتنی ! تصمیم گرفتم بی بهانه به غریبه ها و رهگذرها (مثلا خانومهایی که تو اتوبوس کنارم می شینن !) هدیه بدم به چند دلیل : ۱ . اینجوری یاد می گیرم بی توقع محبت کنم و بدون چشم داشت به دیگران ببخشم .بدون دریافت متقابل ۲. خودم حس خوب پیدا می کنم و این...
-
دلیل تنهایی !
شنبه 19 مردادماه سال 1387 21:17
تو اگر میدانستی که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی آه ای مرد چرا تنهایی!!! ---------------------------------------------- تمرین کردم شولمیت را حفظ کنم و همانند بلعم باشم (کسی که به جای لعنت ،برکت داد) اورفه تنها راه کار بود ! همین ! م.ا.ر.ج.ا.ن.ی.ک.ا محتاجم .دریابم ادامه ......
-
بلندی های بادگیر!
شنبه 19 مردادماه سال 1387 12:41
بلندی های بادگیر!!! تقدیم به خداوند به پاس آفرینشهای سفید و سیاهش و به یاد م.ا.رج.ان.ی.ک.ا آخرین آیه از کتابی مقدس که در خاطره ی جهان مانده است... با خواندن متن بالا : م.ا.ر.ج.ا.ن.ی.ک.ا را من نام خالق و پروردگارم نهادم چون هم مقدس است و هم نشانه هم علم است و هم جاودانه ،هم اولین است و هم آخرین و تنها چیزی است که همیشه...
-
خسته شدم !
شنبه 19 مردادماه سال 1387 12:13
مرا بسوزانید و خاکسترم را بر آبهای دریاها برافشانید نه در برکه نه در رود که خسته شدم از کرانه های سنگواره و از مرزهای مسدود !!!! ---------------------------------------------------------------- پ.ن: من آمده ام با کوله باری از سالها !