زود است برای دیر شدن
زود است برای پیر شدن
برای اسارت در بند
برای....
خلاصه که زود است!
زود است شما بروید وما تنها بمانیم !
شما بروید تنها و ما تنها بمانیم
شما تنهایی را انتخاب کنید و برای ما تنهایی را اجبار کنید !
زود است باور بفرمایید زود است !
زور است بی شما سر کردن
زور است رج به رج بافتن خیالمان بی شما !
بی انصافی است غرور به قدوم شما لگدمال شدیمان را پیشکش کسه دیگر کنیم !
قبول بفرمایید بی انصافی است !
رد پای شما بر غرورمان .بر احساستمان و بر قلبمان سنگینی می کند .
تمام انداممان بو گرفته ! بوی حضور شما !
دلمان هوایی شده .هوایی آغوشتان .دستان گرم و مهربانتان،هر چند هرگز طعمه آنها را نچشیده و لمس نکرده ! اما گویا هوای شما او را هم دچار ماخولیایی کرده !
بی پرده بگویم
گویا هوای شما مسموم است و تمامیت ما را مسموم کرده !
نوش دارو خوده شمایین !
بیایین
تا زود دیر نشده !
-------------------------------------------------------------------------------------------
عاشقانه نوشتم مثلا !!!!!!!!!!!!!!!!!
------------------------------------------------------------------------------------------
(متن زیر برگرفته از وبلاگ شبانه )
دوست داشتن ،
صدای چرخاندن کلید است در قفل . . .
و عشق ، باز نشدن آن . . .
کاری که ما بلدیم اما ،
باز کردن در است با لگد . . . !
ممنون از حضورت چیستا جان
یادداشتت خیلی قشنگ بود درست مثل خودت
خیلی خوشحالم می کنی میای
همیشه بیا . . .
چیستا دوست دارم لینکت کنم
اجازه هست؟
شاید بعضی درها اگه بسته بمونن بهتر باشه...درایی هیچ وقت باز نشن...
اما خیلی وقتا هم برعکسه...
ممنون واسه این نوشته:)
سلام
وبلاگ قشنگی داری حرفای جالبی میزنی
خوشحال میشم سر بزنی
قشنگ مینویسی